چرا رشته‌هاي مهندسي بايد فلسفه بدانند؟

 اقتصاد، مدیریت، روانشناسی، جامعه شناسی و فلسفه؛ چرا همه باید در مورد این پنج شاخه علمی بدانند؟

چه دانشجوی مهندس معماری باشید چه در دانشکده پزشکی مشغول گذراندن دوره کارآموزی خود، یا حتی در حال گذراندن دوره کدنویسی با پایتون برای یافتن فرصت های شغلی جدید یا فارغ التحصیل رشته های تخصصی علوم اجتماعی؛ اگر از این پنج حوزه علمی سر در نیاورید تقریبا می توان گفت که دنیای اطراف خود را نشناخته‌اید. حتی کسانی که مدت هاست از فضای آکادمیک و درس و تحصیل فاصله گرفته‌اند، به احتمال زیاد در زندگیشان به حوزه های پنج گانه بالا علاقه‌مند یا نیازمند خواهند شد.

مطالعه و دانستن در مورد اقتصاد، مدیریت، روانشناسی، جامعه شناسی و در آخر فلسفه آنقدر می‌تواند جذاب باشد که شما را ساعت‌ها پای کتب مختلف میخکوب کند؛ اگرچه طبق فرضیه‌های تائید شده علمی، ما انسان ها زمانی که پای علاقه وسط نباشد صرفا بر اساس نیازهایمان چیزی را انتخاب می‌کنیم. خبر خوب این که این پنج شاخه هم به احتمال زیاد هورمون های علاقه و لذت را در مغز شما آزاد می کند و هم به زودی به آن ها در زندگی نیازمند می شوید تا اگر تا به حال از این حوزه ها چیزی نمی دانستید دست به کار شوید.

1. اقتصاد

ما در دنیایی زندگی می کنیم که خواسته های ما زیاد _ و تا حدودی بی نهایت_ اما منابع ما برای ارضای این خواسته ها کم است. پس انسان ها بر اساس اولویت های اصلی زندگی و نیازهایشان دست به انتخاب می زنند. بررسی این انتخاب ها اساس علم اقتصاد است. شاید همین موضوع شما را با اهمیت اقتصاد آشنا کند؛ چرا که این انتخاب های ماست که ما را می سازد، ما را خوشبخت یا بدبخت می کند، ما را موفق یا ناموفق می کند. مگر می شود در دنیایی که سرمایه، پول، کار، رفاه و تمامی ابعاد مادی و معنوی‌اش با اقتصاد گره خورد، اقتصاد ندانست؟ کسانی که شیرینی فهم مسائل اقتصادی را تجربه می‌کنند شاید هرگز آن را کنار نگذارند.

 بگذارید سوالاتی بپرسم. دوست دارید بدانید ازدواج اقدامی عاشقانه است و عشق علت آن است یا مسائل دیگر؟ اگر کسی از شما برای دادن هدیه مشورت بخواهد چه چیزی را پیشنهاد می کنید؟ هدیه‌ای نقدی یا هدیه‌ای کالایی؟ آیا اینستاگرام، توییتر یا تیکتاک واقعا مجانی هستند یا شما دارید بابت آن ها هزینه می دهید؟ شب های امتحان چقدر درس بخوانیم؟ آیا وجود حکومت دینی برای رشد و ترویج یک دین مفید است؟ به نظر شما در یک باشگاه ورزشی باید چه تعداد عضو پذیرفت؟

شاید تعجب کرده باشید اما تمام این سوالات در اقتصاد با روش علمی پاسخ های مناسب دارند. چگونگی آن را نپرسید، دست به کار شوید و اقتصاد بخوانید. برای شروع منابع مختلفی وجود دارد اما پیشنهاد اصلی من کتاب فوق العاده “کلیات علم اقتصاد” از دارون عجم اوقلو و دار و دسته‌اش از انتشارات پیرسون است. این کتاب بیش از حد خوب است مخصوصا برای افرادی که در دانشگاه تحصیل کرده یا می‌کنند. برای علاقه مندان به کتب فارسی، کتاب دو جلدی “اقتصاد به زبان ساده” علی سرزعیم کتاب خیلی خوبی است که به زبانی قابل فهم سوالات بالا را پاسخ می دهد.

2. مدیریت

آیا قدرت های دنیا با دانش فنی و تکنولوژی به تراز اول‌ترین کشورهای دنیا تبدیل شده اند یا با دانش ها و توانمندی‌های نرمی مانند مدیریت؟ پاسخ به این سوال بسیار دشوار است؛ زیرا یقینأ در هر دوی این طیف علوم دست برتر را دارند. اما اگر بخواهیم دنبال پاسخ باشیم با پرسشی مانند این پرسش قدیمی و غیر قابل پاسخ مواجه می شویم که اول تخم مرغ بوده یا مرغ؟ در یک سازمان یا زندگی فردی چه؟ یک سازمان که موفق است مدیریت موفق دارد یا دانش فنی بالا؟ یا یک آدم موفق در زندگی مهارت بیشتری دارد یا برنامه و استراژی بهتر؟ یا مثلا جناب ایلان ماسک دوست داشتنی، بخاطر دانش فنی خود به جایگاه فعلی اش رسیده یا با هوش و نبوغ مدیریت افراد و جمع کردن مشتی نابغه در کنار خودش؟ پاسخ به این سوالات واقعا سخت است.

نکته جالب این است که پاسخ به سوالات بالا هر چه باشد، چیزی از اهمیت مدیریت کم نمی کند. اگر از اطرافیان خود سوال کنید، کمتر کسی را پیدا خواهید کرد که ادعا کند علم، دانش و مهارت مدیریت بی فایده یا حتی کم فایده است. واقعیت این است که دانش و مهارت مدیریت برنامه ها، رویدادها، افراد و سیستم های اطراف ما واقعا موضوع مهمی است. در زندگی فردی مدیریت بلد بودن حیاتی است. وقتی می خواهید تصمیم بگیرید که هدفی برای خود تعیین کنید و به آن برسید، مثلا میخواهید در دوره‌ای آنلاین ثبت نام کنید یا نوازندگی پیانو را شروع کنید عملا در حال هدف گذاری، تدوین استراتژی، برنامه‌ریزی و سازماندهی هستید. در سازمان ها که موضوع مدیریت موضوعی جا افتاده، مهم و پذیرفته شده است.

بنابراین اگر مایلید بدانید در دنیای مدیریت امروز چه می گذرد، مدیریت چه شاخه هایی را در بر می‌گیرد، با چه روش هایی می‌توان یک سازمان کوچک یا بزرگ را اداره کرد، با انسان ها چه طور ارتباط برقرار و افراد را چطور باید مدیریت کرد، و مهم تر از همه این که خودمان _زمان خودمان، شبکه‌های خودمان، مسیرشغلی، استرس، توانایی وشایستگی‌هایمان_ را چطور می توانیم مدیریت کنیم؛ بایستی مدیریت بخوانیم. برای شروع می توان از کتاب خوب “مدیریت چگونه کار میکند” انتشارات دی.کی استفاده کرد. در بین کتاب‌های ترجمه شده یا فارسی، کتاب مدیریت عمومی دکتر الوانی کلاسیک‌ترین اثر ایرانی برای شروع مدیریت است. حتما بخوانیدش.

3. روانشناسی

همین الان اگر از شما بخواهند ده موضوعی که رسانه ها بیشتر به آن می پردازند یا در فیلم ها و سریال های تلویزیونی در مورد آن صحبت می‌شود یا کتاب های پرفروشی در آن حوزه وجود دارد یا تعداد زیادی از ویدیوهای شبکه‌های اجتماعی راجب آن است را نام ببرید، شما قطع به یقین روانشناسی و دنیای شگفت انگیز درون انسان را جزء این ده مورد نام خواهید برد. پس لابد مهم است که موضوع داغی است. شواهد و غرائن نشان می دهد که ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که سلامت روان بیش از قبل با توجه روبرو شده است. ما بیشتر از پدران و مادرانمان به روان اهمیت می دهیم. مردم بیش از گذشته می خواهند سلامت باشند، شاد زندگی کنند و بیشتر از زندگی خود لذت ببرند. این رفاه طلبی نیازمند شناخت متهم ردیف اول منشأ تمامی احساسات، عواطف، نگرش ها، دریافت ها و در نهایت حس خوشنودی و خوشبختی ماست یعنی روان ما.

فهمیدن کلیات روانشناسی به ما کمک می کند خود را بهتر بشناسیم. اگر خودمان را بهتر بشناسیم، بهتر از عهده مشکلاتمان برمی‌آییم؛ در نتیجه بهتر زندگی می‌کنیم. وقتی بهتر زندگی کنیم احتمالا شادتر و راضی تر خواهیم بود. آیا شادتر و راضی تر بودن به همین سادگی است؟ متاسفانه شاید جواب منفی باشد و خوشحال بودن به سادگی خواندن یک کتاب نباشد. اما حالتی را در نظر بگیرید که شما همین کلیات را هم ندانید، ندانید که شما چگونه دنیا را می بینید و تحلیل می کنید، ندانید که ریشه نگرانی‌های گاه و بی گاه شما کجاست.

ندانید که تغییر و بهبود _که دو کلید واژه اساسی که هدف نهایی روانشناسی است_ چگونه اتفاق می افتد یا آیا اصلا تغییر و بهبود در زندگی امکان دارد یا خیر. روانشناسی به شما در این زمینه کمک می‌کند. کتاب‌های زیادی وجود دارند که این حوزه را پوشش می‌دهند. سعی کنید کتابی بخوانید که علمی یا حداقل نیمه تخصصی باشد چرا که کتاب های زرد در روانشناسی بی شمارند. کتاب 800 صفحه‌ای “روانشناسی” اثر چیکارلی و نولاند از انتشارات پیرسون اگرچه مفصل اما دقیق، جذاب و گیراست.

4. جامعه شناسی

به نظر من جامعه شناسی درسی است که همه دانشجویان در هر رشته ای که هستند باید آن را مطالعه کنند. حتی نظر شخصی من این است که باید در برنامه تمامی رشته های دانشگاهی گنجانده شود. قطعا اولین سوالی که به ذهن شما می آید این است که چرا؟ خب از منظرهای مختلف می شود به این سوال جواب داد ولی من قصد دارم از دیدگاه خودم به این سوال جواب بدم. قبل از این باید بگویم من تحصیلات تکمیلی خودم در رشته مهندسی معماری بوده و طبیعتا تعصبی نسبت به علوم انسانی ندارم. اما بگذارید از اهمیت جامعه شناسی برایتان بگویم.

همه ما درون یک جامعه زندگی می‌کنیم. زندگی، رشد و شکوفایی ما در بستر جامعه اتفاق می‌افتند. پس قطع به یقین، تمام روابط اجتماعی و اقتصادی ما اعم از تولد، تشکیل خانواده، تحصیلات، ارتباطات، شغل، درآمد، شهرت و هر چیزی که فکرش را بکنید درون جامعه و در تعامل با افراد دیگر اتفاق می‌افتد. اگر ما تنها بودیم _که خوشبختانه یا شایدم بدبختانه نیستیم_ نیازی نبود تا بفهمیم درون جامعه چه می‌گذرد چون اساسا جامعه‌ای وجود نداشت. انسان ها در جامعه شروع به یادگیری می‌کنند و این آموزه ها را به کار می‌بندند. پس اگر علمی به این موضوع بپردازد، از نظر مایی که یک فرد در جامعه‌ای از افراد هستیم، دانستن کلیاتش مهم در عین حال شاید به‌دردبخور باشد.

به نظر من زیبایی جامعه‌شناسی به جامعیت و تنوع موضوعات آن است. دلچسب است اگر راجب تمام موضوعاتی که احتمالا با دوستان خود، اعضای خانواده یا همکاران خود بطور روزانه راجب آن ها صحبت می‌کنید، توسط جامعه‌شناسی پوشش داده شود. موضوعاتی مانند فرهنگ، زندگی روزمره، جنسیت و گرایش جنسی، سلامتی، بیماری، سالخوردگی، خانواده، جرم و جنایت، فقر و رفاه، نژاد و قومیت و مهاجرت، طبقه و قشر، کار، رسانه و ارتباطات جمعی، آموزش، دین و فضای شهری و محیط زیست و … را به راحتی در هر کتاب مقدماتی جامعه شناسی پیدا می کنید. کتاب “جامعهشناسی” استاد معروف جامعه شناسی یعنی آنتونی گیدنز که کمی هم قطور است می تواند مدت ها شما را مشغول خواندن نگه دارد. نسخه های خلاصه شده تر آن هم توسط نویسنده عرضه شده است.

5. فلسفه

شاید عمیق ترین و سنگین ترین موضوعات را در فلسفه بیابید. فلسفه هم شیرین است و هم دشوار؛ چون فلسفه در مورد پرسش های اساسی زندگی انسان است. سوالات آن ساده و قابل فهم مطرح می شوند اما جواب ها معمولا روح و روان شما را به چالش می‌کشد. جذاب است و گیرایی دارد. شاید به همین خاطر است که کسی که شروعش می کند دیگر بخشی از زندگی‌اش می‌شود. فلسفه مثل فردی جذاب، در عین حال مغرور، کاریزماتیک در عین حال لطیف است.

اساسا هدف زندگی ما انسان‌ها چیست؟ که خوشبخت شویم؟ حالا خوشبختی یعنی چه؟ با خوبی کردن می‌شود خوشبخت بود؟ خوبی یعنی چه؟ چرا باید خوب باشیم و خوبی کنیم؟ اصلا باید خوب باشیم یا خوب و بد بودن ما در این دنیا فاید‌ه‌ای ندارد؟ اصلا باید بدانیم که انتهای زندگی چیست؟ یا این پرسش ها صرفا پرسش هایی بدون پاسخ هستند؟ این سوالات ذهن شما را مدام به چالش خواهد کشید. نترسید، فلسفه شما را به وسواس فکری دچار نمی‌کند، البته اگر شانس بیاورید.

در بین علوم نام برده شده در بالا از نظر من فلسفه چیز دیگری است. محققان و دانشمندان زیادی فلسفه را اساسا علم نمی‌دانند. این که تفاوت علم و فلسفه چیست خود قصه ای دراز دارد که اتفاقا در خود فلسفه راجب آن صحبت می شود. خبر خوب این که بسیاری از پرسش های عمیق درونی خود را در فلسفه می‌یابید و از یافتنشان خوشحال خواهید شد. اگر چه بدانید که سوالات جدیدی هم در ذهنتان شکل خواهد گرفت؛ پس به هزارتوی فلسفه خوش آمدید. کتاب “الفبای فلسفه” نایجل واربرتون شروع خوبی خواهد بود.

منبع : مهندسین ایران

خروج از نسخه موبایل