رسانه عمومیکسب و کار سلامتی

کتاب دختری که رهایش کردی

 کتاب دختری که رهایش کردی از جوجو مویز | معرفی و خلاصه کتاب

 دانلود کتاب دختری که رهایش کردی اثری از نویسنده اهل انگلیستان، جوجو مویز است که در سال‌های اخیر می‌توان از او به عنوان نویسنده‎ای پرفروش یاد کرد. نویسنده‌ای که هرچند کتاب‌هایش عمیق نیست و فرم استواری هم ندارد، اما داستان‌هایش به راحتی خود را در دل بیشتر خوانندگان جای می‌دهد. مویز نویسندگی را از سال ۲۰۰۲ آغاز کرد و این رمان نیز بعد از انتشار در سال ۲۰۱۲، بسیار پرفروش و توانست نامزد بهترین رمان سال شود.

کتاب‌های جوجو مویز از طرف بسیاری از روزنامه‌های معروف مورد تمجید قرار گرفته است. روی جلد کتاب دختری که رهایش کردی نیز جمله‌ای از «دیلی میل» به چشم می‌خورد که از همین موضوع حکایت می‌کند. دیلی میل درباره این رمان می‌نویسد: «کتابی که نمی توانید زمین بگذارید.»

در پشت جلد رمان دختری که رهایش کردی، قسمتی از متن کتاب آمده است که محتوا و پیام داستان را تقریبا به خوبی نشان می‌دهد:

می‌‌دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می‌‌سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد می‌‌‌گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می‌اومد. به‌ زودی می‌‌توانستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می‌رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون‌ قدری بی‌رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.

کتاب‌های زیادی از جوجو مویز به فارسی ترجمه شده و تقریبا می‌توان گفت بیشتر از ۹۰ درصد کتاب‌های این نویسنده چندین ترجمه مختلف نیز دارند. از جمله مشهورترین کتاب‌های جوجو مویز می‌توان به دو کتاب زیر اشاره کرد:

در ادامه این مطلب با معرفی و دانلود کتاب رایگان کتاب دختری که رهایش کردی با دهکده لینکز همراه باشید.

دانلود رایگان کتاب pdf با لینک مستقیم | دانلود رایگان کتابهای نایاب pdf | دانلود کتاب pdf

داستان کتاب دختری که رهایش کردی

داستان این کتاب درباره دو زن با برخی ویژگی‌‌های مشابه است که یکی از آن‌ها به نام «سوفی» در زمان اشغال فرانسه توسط نازی‌ها مجبور است تا از خانواده‌‌اش در نبود شوهرش در مقابل نازی‌ها محافظت کند. زن دیگر داستان «لیو» نام دارد که در لندن زندگی می‌کند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلوی نقاشی هدیه می‌دهد که نمایی از یک زن است و مربوط به یک قرن قبل می‌باشد که در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. این تابلوی نقاشی نقطه عطف داستان کتاب است که زندگی سوفی و لیو را به هم گره می‌زند.

همان‌طور که اشاره شد موضوع اصلی داستان کتاب دختری که رهایش کردی را اشغال‌ فرانسه توسط نازی‌‌ها و غارت اشیاء هنری فرانسه توسط آن‌ها است. نویسنده در کتاب دختری که رهایش کردی به گونه‌‌ای ساده و روان و با شکلی خلاق داستان را به صورت موازی در دو زمان متفاوت با بازه زمانی ۱۰۰ ساله پیش می‌برد.

حس نوستالژیک و یادآوری خاطرات و حسی که خاطرات دوران جنگ در آدم‌ها به وجود می‌آورد بسیار عمیق و ماندگار است. کتاب دختری که رهایش کردی جزء رمان‌هایی است که نویسنده با بهره‌گیری از خاطرات و حوادث دوران جنگ جهانی اول حال و هوای خاصی به خواننده داده و فضاسازی بسیار زیبایی را صورت می‌دهد. البته نباید فراموش کرد که این کتاب یک رمان ضد جنگ محسوب نمی‌شود و بیشتر یک رمان عاشقانه است.

اما کلمه جنگ، همیشه با مفاهیم منفی سراغ ذهن آدم می‌آید و غارتگری نیز، یکی از آن مفاهیم است. با این حال، نویسنده کتاب توانسته است از دوران جنگ و غارتگری‌های آن داستان خوبی خلق کند. باید اعتراف کنم که اصلا فکر نمی‌کردم این کتاب،در این حد قوی باشد. داستان کتاب در جاهای مختلفی کسل‌کننده می‌شود اما در مجموع کتاب دختری که رهایش کردی از دیگر کارهای نویسنده بهتر است. با این حال نمی‌توان از ترجمه ضعیف و ایرادهای نگارشی متعدد کتاب گذشت. کتاب مشکلات مختلفی از این نظر دارد که امیدواریم ناشر کتاب با یک ویراست جدید این ایرادات را برطرف کند.

کتاب‌های جوجو مویز از لحاظ شخصیت‌پردازی آن‌طور که باید و شاید قوی نیستند و به نظر می‌رسد نویسنده فقط به دنبال خلق شخصیت‌هایی است که ترحم ما را جلب کنند. در واقع خواننده‌ای که رمان‌های زیادی نخوانده باشد (مخصوصا آثار کلاسیک) از نظر احساسی با کتاب درگیر می‌شود و ممکن است فکر کند با رمان خوبی روبه‌رو است اما در بهترین حالت کتاب‌های جوجو مویز را می‌توان داستان‌هایی متوسط در نظر گرفت.

جذابیت این کتاب نیز بسیار متغیر است. در جاهایی داستان پلیسی معمایی می‌شود و شما فقط می‌خواهید از موضوع سر در بیاورید و در جاهای دیگر موضوع عاشقانه شما را با خود همراه می‌کند. موضوع جنگ نیز مقداری از جذابیت کتاب را تشکیل می‌دهد اما در کل ضعف‌های کتاب بسیار بیشتر از نقاط قوت آن است.

جملاتی از کتاب دختری که رهایش کردی

انجام کار اشتباه فقط اولین بارش سخته، بعدش دیگه عادی می‌شه.

اینکه انسان بتواند مایحتاج زندگانی خود را از طریق انجام کاری که دوست دارد کسب کند، یکی از بزرگترین موهبت‌های زندگانی است.

ادامه دادن خودش یه عمل قهرمانانه‌ست.

بعضی‌وقت‌ها زندگی سراسر پر می‌شود از موانعی که حتی نمی‌شود پا را برای قدم بعدی جلوی پای دیگر گذاشت. بعضی‌وقت‌ها لیو می‌فهمید که مشکلات فقط از دل یک اعتقاد کورکورانه پدید می‌آیند.

اون کمپ جبرانی که الان ادوارد توش بود، می‌گفتن یکی از بدترین جاهاست. مردها رو تو دسته‌های دویست‌تایی رو زمین خالی می‌خوابوندن، تنها غذایی که بهشون می‌دادن سوپ آبکی بود با کمی پوست جو و گاهاً چندتا موش مرده! اونا رو برای سنگ‌شکوندن یا ریل‌کاری می‌بردن. وادارشون می‌کردن تیرهای سنگین آهنو بذارن رو دوش‌شون و به کیلومترها دورتر ببرن. کسایی که از خستگی و ناتوانی جا می‌موندن، کتک می‌خوردن، تنبیه می‌شدن و یا جیره‌ی ناچیز غذاشون حذف می‌شد. اون‌جا پر بود از بیماری‌های مسری و به‌خاطر یه خطای کوچیک بهشون شلیک می‌کردن. من همه اینا رو می‌دونستم و تصویر این فکرها ذهنمو درگیر کرده بود.

ترس از سرنوشت مادر این بچه با ترس از سرنوشت شوهرم، یکی شده بود. انگار تو گردابی از نگرانی و خستگی گیر افتاده بودم. خبرهای کمی به شهر می‌رسید. تقریبا هیچ خبری از شهرمون به جایی نمی‌رفت. جایی خیلی دورتر از اینجا ممکن بود شوهرم سخت بیمار باشه، گرسنه مونده باشه و یا سخت کتک خورده باشه.

منو کشید طرف خودش و محکم منو بوسید، لباش رو لبام بود، دستای بزرگش منو سفت گرفته بودن، بهش چسبیده بودم. منم بغلش کردم و چشمای پر از اشکم را بستم و تو بغلش نفس کشیدم، با همه‌ی وجودم عطر تنشو بو کشیدم. انگار میخواستم آخرین لحظه‌ی بودنش رو برای تمام نبودنش ثبت کنم. انگار می‌دونستم که برای همیشه داره میره.

برو بیرون توی تراس و ده دقیقه به آسمون نگاه کن و به خودت یادآوری کن که همه‌ی ما سرانجام وجودی بیهوده و بی‌معنی داریم و سیاره کوچیک‌مون بالاخره یه روز توی یه گودال سیاه فرو می‌ره و هیچ‌کی نمی‌تونه نجات پیدا کنه، تا منم ببینم چه‌جوری می‌تونم کمکت کنم.

لیو در حال حرکت نزدیک رودخانه بود‌، چیزی بین راه رفتن و دویدن، قبل از آنکه راجع به آن پیام فکر کند، دستش را تاب داد و با یک حرکت روان و آهسته گوشی را توی رودخانه تمیز انداخت. گوشی بدون هیچ صدایی درون آب افتاد و توجه هیچ کس را به خودش جلب نکرد.

درباره کتاب دختری که رهایش کردی

دختری که رهایش کردی نامزد بهترین رمان سال ۲۰۱۲ شده و نمی‌توانید آن را زمین بگذارید. به اعتقاد بسیاری از منتقدان این کتاب جوجو مویز از دیگر آثار او زیباتر و غنی‌تر است. این اثر درواقع ادامه‌ی داستان ماه عسل در پاریس را روایت می‌کند.

دختری که رهایش کردی درباره‌ی زندگی دو زن با بعضی خصوصیات مشابه است که یکی از آن‌ها با نام سوفی که مجبور می‌شود در زمان دوری شوهرش و در زمان اشغال فرانسه از خانواده‌اش در مقابل نازی‌ها مراقبت کند و زن دیگر به نام لیو در لندن زندگی می‌کند. سوفی در جریان جنگ جهانی اول با همسرش که هنرمند بوده است، خداحافظی می‌کند و او به میدان جنگ می‌رود. زمانی که فرانسه به دست نازی‌ها اشغال می‌شود، تصویری که ادوارد از چهره‌ی همسرش سوفی کشیده است به دست یکی از سربازان آلمانی می‌افتد و توجه او را جلب می‌کند. در بحبوحه‌ی این اتفاقات، سوفی تمام سعی خود را می‌کند تا بتواند بار دیگر همسرش را ببیند.

بعد از گذشتن حدود یک قرن حالا نوبت شنیدن داستان زندگی لیو است. همسر او روزهای آخر عمرش را سپری می‌کند و در این دوران نقاشی تصویر سوفی را به لیو می‌سپارد. در این میان ارزش واقعی این نقاشی معلوم می‌شود و بر سر اینکه به چه فردی تعلق است اختلافاتی به وجود می‌آید. به چالش کشیده شدن اعتقادات لیو مسئله‌ی اصلی کتاب دختری که رهایش کردی است که در انتهای تمامی این وقایع به شما نشان داده می‌شود.

اینکه یک تابلوی نقاشی از دوران جنگ جهانی اول به زمان حال منتقل شود داستانی بدون هیجان به نظر می‌رسد؛ اما با خواندن این کتاب متوجه خواهیم شد که همین اتفاقات معمولی را جوجو مویز با هنر خاصش برای ما جذاب کرده است. او در این کتاب حال و هوای خاصی را به ما می‌‎بخشد. همچنین به گونه‌ای زیبا، داستان را به‌صورت موازی بازه‌ی زمانی یک قرن به تصویر می‌کشد.

چرا باید کتاب دختری که رهایش کردی را مطالعه کنیم؟

جوجو مویز در رمان دختری که رهایش کردی با استفاده از خاطرات و حوادث دوران جنگ جهانی ‌اول به غارتگری در فرانسه توسط سربازان آلمانی می‌پردازد. اتفاقاتی که در جنگ جهانی اول بر سر خانواده‌ها و سرپرست آن‌ها می‌آید و عشقی که هم‌چنان بین آن‌ها وجود دارد، و همچنین به چالش کشیدن اعتقادات شخصی افراد از نکاتی به‌حساب می‌آیند که نویسنده به زیبایی آن‌ها را در این کتاب درهم آمیخته است.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

اگر شما به داستان‌های عاشقانه خارجی با حال‌و‌هوای جنگ و فضایی متفاوت علاقه دارید، از خواندن این کتاب قطعا لذت خواهید برد.

درباره جوجو مویز

جوجو مویز نویسنده‌ی رمان‌های عاشقانه است که در سال ۱۹۶۹ در انگلستان متولد شد. او در دانشگاه لندن به تحصیل در رشته‌ی روزنامه‌نگاری مشغول شد و حدود ۱۲ سال روزنامه‌نگار بود. او به صورت پاره‌وقت مطالبی می‌نوشت و از سال ۲۰۰۲ تصمیم گرفت به صورت تمام‌وقت کتاب بنویسد، البته بعد از اینکه در بسیاری شغل‌ها خود را سنجید، تصمیم به شروع کار نویسندگی کرد و شاید داستان‌هایش از این روحیه‌ی ماجراجوی و تسلیم نشدنش نشات گرفته است. او هم‌اکنون در یک مزرعه به همراه همسر و سه فرزندش زندگی می‌کند.

جوجو مویز یکی از معدود نویسندگانی است که موفق شده است تا دو بار جایزه‌ی بهترین رمان‌نویس رمانتیک را از آن خود بکند، اولین بار در سال ۲۰۰۴ با انتشار کتاب میوه‌ی خارجی و بار دیگر با انتشار کتاب یک به‌علاوه یک در سال ۲۰۱۴.

سال ۲۰۰۲ سال بسیار مهمی برای جوجو مویز بود، با منتشر کردن کتاب سرپناه بارانی به‌صورت جدی وارد کار نویسندگی شد و تا به امروز ۱۶ رمان با موضوع عاشقانه از خود را منتشر کرده است که در فهرست پرفروش‌ها قرار داشت. رمان‌‌های او به ۱۴ زبان مختلف ترجمه و در سر‌اسر جهان فروش رفته است.

رمان من پیش از تو که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و به سرعت در پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار گرفت و باعث پیشرفت و شهرت جوجو مویز در جهان شد و جنب و جوشی در بین جوانان و خوانندگان این اثر افتاد، بعد از آن او هر سال کتاب جدیدی را منتشر می‌کرد.

دوازدهمین رمان جوجو مویز یک به‌علاوه یک بود که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد و مثل همیشه با استقبال زیادی رو‌به‌رو شد، این کتاب هم مانند دیگر کتاب‌هایش داستانی عاشقانه و آمیخته با غم‌‌ را دارد، البته این کتاب بیشتر داستان یک سفر جاده‌ای است و این موضوع کتابش را از بقیه‌ی کتاب‌هایش جدا کرده است. رمان من پیش از تو در کمترین حالت در ۲۸ کشور دنیا ترجمه شده است، بیشتر کسانی که کتاب را شروع کردند، دیگر مایل به گذاشتن کتاب به زمین نبودند. او برای نوشتن این کتاب تحقیقات واقعی و زیادی را روی یک ورزشکار فلج و بیمارانی که دچار ناتوانی شده‌اند و پرستاران آن‌ها انجام داده است.

آخرین نامه‌ی معشوق، ماه‌عسل در پاریس، رها در باد و پس از تو نیز از جمله کتاب‌هایش هستند که با استقبال خوبی رو‌به‌رو شده بود.

قسمتی از متن کتاب دختری که رهایش کردی

می‌دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می‌سپاری؟ یه‌جورایی بهت خوشامد می‌گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می‌اومد. به‌زودی می‌تونستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می‌رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون‌قدری بی‌رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.

بعد فهمیدم که همین‌جا می‌میرم و در حقیقت دیگه واقعا برام مهم نبود. همه‌ بدنم از درد گر گرفته بود، پوستم از تب تیر می‌کشید، مفصل‌هام درد می‌کردن و سرم سنگین بود. پارچه‌ی کرباس پشت کامیون بلند شد و باز شد. یه نگهبان بهم دستور داد که برم بیرون، به سختی می‌تونستم حرکت کنم اما اون منو مثل یه بچه سرکش، گرفت و هل داد بیرون. انقدر لاغر و سبک شده بودم که تقریبا راحت پرت شدم.

زندگی‌هایمان زمانی به جای ترس، سوپ‌های آبکی گشنیز و حکومت نظامی، با هنر و عشق و لذت پر شده بود. او خودم را به من یادآوری کرد. که چقدر هنوز قوی هستم و می‌توانم برای چیزهایی که می‌خواهم مبارزه کنم. ادوارد، قسم می‌خورم زمانی که برگردی همان دختری شوم که نقاشی کردی.

منبع : openlibrary.org