خلاصه کتاب داستان های شکسپیر ( نویسنده ویلیام شکسپیر )
کتاب داستان های شکسپیر دروازه ای است به دنیای پر رمز و راز و عمیق نمایشنامه های جاودانه ویلیام شکسپیر، که با زبانی ساده و روان برای طیف وسیعی از مخاطبان بازنویسی شده اند. این اثر خواننده را با مهم ترین مضامین و شخصیت های آثار این نابغه ادبی آشنا می کند و درک عمیق تری از شاهکارهای او به دست می دهد.
ویلیام شکسپیر، شاعر و نمایشنامه نویس نامدار انگلیسی، بی شک یکی از برجسته ترین چهره های تاریخ ادبیات جهان است. آثار او که شامل ده ها نمایشنامه و سونات است، نه تنها میراثی غنی برای زبان انگلیسی به شمار می روند، بلکه مضامین جهانی عشق، خیانت، جاه طلبی، عدالت و رستگاری را به گونه ای تبیین می کنند که در هر عصر و فرهنگی قابل درک و تأمل هستند. از این رو، «داستان های شکسپیر» نه صرفاً خلاصه ای از نمایشنامه ها، بلکه پلی محکم میان زبان کهن شکسپیر و درک نوین مخاطبان است. این بازنویسی ها، به ویژه نمونه های برجسته مانند آثار چارلز و مری لمب، امکان می دهند تا خوانندگان بدون درگیری با پیچیدگی های زبانی قرون گذشته، از غنای داستانی و عمق فکری شکسپیر بهره مند شوند. هدف از این مقاله، ارائه خلاصه ای جامع و تخصصی از مهم ترین و محبوب ترین داستان های بازنویسی شده شکسپیر است تا علاقه مندان، دانشجویان و حتی خوانندگان عمومی بتوانند با نگاهی عمیق تر به جهان فکری این نویسنده بزرگ وارد شوند.
ویلیام شکسپیر: پرچمدار درام جهانی
ویلیام شکسپیر (۱۵۶۴-۱۶۱۶ میلادی)، شاعری که با عنوان «سخن سرای آون» نیز شناخته می شود، در استراتفورد-آون انگلستان متولد شد. او نه تنها به عنوان یک نمایشنامه نویس، بلکه به عنوان یک هنرمند کلامی بی همتا، تأثیری شگرف بر ادبیات، زبان و فرهنگ جهانی گذاشت. واژه ها و اصطلاحات ابداعی او به زبان انگلیسی راه یافته و روایت های دراماتیکش، الهام بخش countless اقتباس های سینمایی، تئاتری و ادبی در سراسر جهان بوده است. ماندگاری آثار شکسپیر را می توان در توانایی او در کاوش عمیق روان آدمی و بازنمایی نبردها و تضادهای درونی انسان یافت. شخصیت های او، چه قهرمانان تراژیک و چه چهره های کمیک، همواره با وجوه مختلف طبیعت بشر درگیرند و همین امر، آثار او را به متونی بی زمان و مکان بدل کرده است.
داستان های شکسپیر: پلی به سوی شاهکارها
با گذشت قرن ها از نگارش نمایشنامه های شکسپیر، زبان و سبک نوشتاری او برای بسیاری از مخاطبان امروزی، به ویژه نسل جوان، دشوار و حتی نامفهوم شده است. اینجاست که مفهوم «کتاب داستان های شکسپیر» مطرح می شود. این کتاب ها، که غالباً توسط نویسندگانی چون چارلز و مری لمب بازنویسی شده اند، با هدف ساده سازی و دسترس پذیر کردن طرح های داستانی پیچیده برای عموم مردم، به ویژه کودکان و نوجوانان، پدید آمده اند. بازنویسی ها، با حفظ جوهره اصلی داستان، شخصیت ها و مضامین، زبان را از قید کهنگی رها کرده و آن را به سطح درک عمومی می رسانند. این ابتکار به مخاطبان این امکان را می دهد تا پیش از مواجهه با متن اصلی نمایشنامه ها، با ساختار کلی و جذابیت های روایی آثار شکسپیر آشنا شوند و اشتیاقشان برای کاوش بیشتر در دنیای او برانگیخته شود. این مقاله نیز در همین راستا، خلاصه ای از محبوب ترین و تأثیرگذارترین داستان های این مجموعه را ارائه می دهد.
دسته بندی آثار شکسپیر: تراژدی، کمدی و تاریخی
آثار ویلیام شکسپیر را می توان در چهار دسته اصلی طبقه بندی کرد که هر یک ویژگی ها و مضامین منحصربه فرد خود را دارند:
نمایشنامه های تراژدی شکسپیر
تراژدی های شکسپیر، اوج درخشش او در کاوش عمیق ترین زوایای روح بشری و پیامدهای فاجعه بار خطاهای انسانی هستند. این نمایشنامه ها اغلب حول محور یک قهرمان تراژیک می چرخند که به واسطه یک نقص شخصیتی (مانند جاه طلبی بی حد و حصر، حسادت کورکننده، یا تردید فلج کننده) یا یک اشتباه سرنوشت ساز، به سوی سقوط و نابودی گام برمی دارد. سرنوشت در این آثار نقش مهمی ایفا می کند، اما اراده آزاد و انتخاب های فردی نیز به همان اندازه در رقم خوردن فاجعه مؤثرند. پایان این نمایشنامه ها معمولاً با مرگ قهرمان و شخصیت های اصلی، و در نتیجه، نوعی تزکیه و درک عمیق از ماهیت زندگی و مرگ همراه است.
نمایشنامه های کمدی شکسپیر
کمدی های شکسپیر، برخلاف تراژدی ها، با هدف ایجاد شادی و خنده نوشته شده اند و اغلب با یک پایان خوش، معمولاً ازدواج چند زوج، همراه هستند. این آثار بر پایه سوءتفاهم های عاشقانه، هویت های پنهان، بازی های کلامی هوشمندانه و طنز موقعیت بنا شده اند. شخصیت ها در کمدی ها با چالش هایی روبرو می شوند که در نهایت به حل و فصل و شادمانی منجر می گردد. عناصری چون جادو، جنگل های مرموز و دخالت نیروهای ماوراءالطبیعه نیز گاهی در این دسته از نمایشنامه ها دیده می شوند که به پیچیدگی های کمیک داستان می افزایند.
نمایشنامه های تاریخی شکسپیر
نمایشنامه های تاریخی شکسپیر، به وقایع تاریخی انگلستان، به ویژه دوران پادشاهان قرون وسطی، می پردازند. این آثار بر پایه منابع تاریخی موجود در زمان شکسپیر، مانند وقایع نگاری انگلستان اثر هولینشد، نگاشته شده اند. شکسپیر در این نمایشنامه ها، علاوه بر بازگویی رویدادهای تاریخی، به تحلیل جاه طلبی های سیاسی، نزاع های قدرت و اخلاقیات حاکمان می پردازد. این آثار غالباً تصویری از آشوب های داخلی، جنگ های صلیبی و نبردهای بر سر تاج و تخت را به نمایش می گذارند و گاهی نیز با عناصر تراژیک یا حماسی آمیخته می شوند.
نمایشنامه های عاشقانه و فانتزی (Romances)
این دسته از آثار که معمولاً در اواخر دوره کاری شکسپیر نوشته شده اند، ترکیبی از عناصر تراژدی و کمدی هستند و اغلب با مضامین رستگاری، بخشش و آشتی همراهند. داستان های عاشقانه شکسپیر، با وجود آغازهایی تراژیک، معمولاً به پایانی خوش و اغلب جادویی و فراواقعی می رسند. عناصری چون جادو، سرگردانی در طبیعت و جدایی های طولانی که به وصال ختم می شوند، از مشخصه های بارز این دسته از نمایشنامه ها هستند. «طوفان» و «داستان زمستان» از برجسته ترین نمونه های این ژانر به شمار می روند.
خلاصه مهمترین داستان های شکسپیر
در ادامه، خلاصه ای از مهم ترین و محبوب ترین نمایشنامه های شکسپیر ارائه می شود تا خوانندگان با طرح داستان ها، شخصیت های اصلی و پیام های کلیدی آن ها آشنا شوند.
هملت (Hamlet)
نوع: تراژدی
- شخصیت های اصلی: هملت، کلادیوس، گرترود، اوفلیا، پولونیوس، هوراشیو.
هملت، شاهزاده دانمارک، پس از مرگ ناگهانی پدرش و ازدواج شتاب زده مادرش، گرترود، با عمویش کلادیوس، درگیر اندوه و تردید می شود. روح پدرش به او ظاهر شده و فاش می کند که کلادیوس او را مسموم کرده است تا تاج و تخت را به دست آورد. هملت سوگند انتقام می خورد، اما تردیدهای عمیق فلسفی او را درگیر می کند و او تصمیم می گیرد جنون را وانمود کند تا حقیقت را کشف کند.
او گروهی از بازیگران را استخدام می کند تا نمایشی را اجرا کنند که صحنه های قتل پدرش را بازسازی می کند. واکنش کلادیوس به این نمایش، گناه او را تأیید می کند. هملت در پی این کشف، در حال گفتگو با مادرش، پولونیوس را که پشت پرده پنهان شده بود، به اشتباه به قتل می رساند. این واقعه اوفلیا، معشوقه هملت و دختر پولونیوس را به جنون و سرانجام خودکشی می کشاند.
کلادیوس، که از جنون و اقدامات هملت بیمناک است، او را به انگلستان می فرستد تا به قتل برسد، اما هملت با زیرکی نقشه را خنثی کرده و بازمی گردد. لایرتس، پسر پولونیوس، در پی انتقام پدر و خواهرش است. کلادیوس نقشه ای طراحی می کند: یک دوئل بین هملت و لایرتس با شمشیری زهرآلود و جامی زهرآلود برای هملت.
در این دوئل، گرترود به اشتباه جام زهر را می نوشد و می میرد. هملت زخمی می شود، اما شمشیرها عوض شده و لایرتس نیز زخمی می شود. هملت پیش از مرگ، کلادیوس را می کشد و انتقام پدرش را می گیرد. نمایشنامه با مرگ تقریباً همه شخصیت های اصلی و ورود فورتینبراس، شاهزاده نروژ، به دانمارک به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: انتقام، تردید، جنون، فساد قدرت، ماهیت مرگ.
مکبث (Macbeth)
نوع: تراژدی
- شخصیت های اصلی: مکبث، لیدی مکبث، دانکن، بانکو، جادوگران.
مکبث، سردار شجاع اسکاتلندی، پس از پیروزی در نبرد، با سه جادوگر مواجه می شود که به او پیشگویی می کنند که سالار کادور خواهد شد و سپس به پادشاهی می رسد. وقتی بلافاصله پس از آن، دانکن، پادشاه اسکاتلند، لقب سالار کادور را به او اعطا می کند، مکبث و همسرش، لیدی مکبث، به وسوسه جاه طلبی گرفتار می شوند.
لیدی مکبث، که جاه طلبی اش حتی از همسرش نیز فراتر می رود، مکبث را ترغیب به قتل دانکن در خواب می کند تا پیشگویی به حقیقت بپیوندد. پس از قتل دانکن، مکبث بر تخت سلطنت می نشیند، اما عذاب وجدان و ترس از برملا شدن جنایتش او را رها نمی کند. پیشگویی جادوگران درباره فرزندان بانکو (که پادشاه خواهند شد) نیز او را آشفته می کند.
مکبث دستور قتل بانکو و فرزندش، فلیانس، را صادر می کند. بانکو کشته می شود، اما فلیانس می گریزد. این حادثه، مکبث را به جنون می کشاند و او در ضیافتی، روح بانکو را می بیند. او بار دیگر به سراغ جادوگران می رود و پیشگویی های جدیدی دریافت می کند: «هیچ کس که از زن زاده شده باشد نمی تواند به مکبث آسیب برساند» و «تا جنگل بیرنام به سوی قلعه دانسینین حرکت نکند، مکبث شکست نخواهد خورد». این پیشگویی ها به او اعتماد به نفس کاذبی می بخشد.
در همین حال، لیدی مکبث نیز از عذاب وجدان رنج می برد و در نهایت در جنون خودکشی می کند. ارتش مخالفان مکبث، به رهبری مالکوم (پسر دانکن) و مکداف (نجیب زاده ای که خانواده اش توسط مکبث قتل عام شده بودند)، با قطع درختان جنگل بیرنام برای استتار، به سوی قلعه مکبث حرکت می کنند. مکبث متوجه می شود که پیشگویی به حقیقت پیوسته است.
در نبرد نهایی، مکبث با مکداف روبرو می شود و مکداف فاش می کند که «از مادر زاده نشده، بلکه با جراحی از شکم مادرش بیرون آمده است» (سزارین). مکبث شکست می خورد و به دست مکداف کشته می شود. مالکوم به عنوان پادشاه جدید اسکاتلند بر تخت می نشیند و دوره ستم و خونریزی به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: جاه طلبی بی حد و حصر، گناه و عذاب وجدان، سرنوشت و اراده آزاد، فساد قدرت.
رومئو و ژولیت (Romeo and Juliet)
نوع: تراژدی
- شخصیت های اصلی: رومئو، ژولیت، مرکوتیو، تیبالت، کشیش لارنس، خانواده های مونتگیو و کپیولت.
در شهر ورونا، دو خانواده قدرتمند مونتگیو و کپیولت، دشمنی دیرینه ای با یکدیگر دارند که به درگیری های خونین در خیابان ها منجر می شود. رومئو، پسر خانواده مونتگیو، به امید دیدن دختری دیگر، در ضیافت کپیولت ها شرکت می کند و در آنجا برای اولین بار ژولیت، دختر سیزده ساله لرد کپیولت را می بیند. عشقی آتشین و ناگهانی بین آن دو شعله ور می شود، اما به زودی متوجه می شوند که به خانواده های رقیب تعلق دارند.
با وجود این دشمنی، رومئو و ژولیت شبانه در باغ کپیولت ها سوگند عشق ابدی می خورند و به کمک کشیش لارنس، مخفیانه با یکدیگر ازدواج می کنند، به این امید که ازدواجشان به پایان دادن به دشمنی دو خانواده کمک کند. اما سرنوشت مسیر دیگری را رقم می زند.
تیبالت، پسرعموی ژولیت و از کپیولت ها، رومئو را به مبارزه می طلبد. رومئو که اکنون خویشاوند او شده، از مبارزه سر باز می زند، اما مرکوتیو، دوست صمیمی رومئو، وارد درگیری می شود و به دست تیبالت کشته می شود. رومئو خشمگین، تیبالت را به قتل می رساند و حاکم ورونا، رومئو را تبعید می کند.
لرد کپیولت، بی خبر از ازدواج پنهانی دخترش، ژولیت را وادار به ازدواج با کنت پاریس می کند. ژولیت درمانده نزد کشیش لارنس می رود و او برای نجات ژولیت از این ازدواج، معجونی به او می دهد که او را به مدت چهل و دو ساعت در خوابی شبیه به مرگ فرو می برد. قرار بر این است که خانواده اش او را مرده بپندارند و در مقبره خانوادگی دفن کنند تا رومئو بازگردد و او را با خود ببرد.
اما قاصد کشیش لارنس برای رساندن خبر به رومئو در تبعید ناکام می ماند. رومئو خبر دروغین مرگ ژولیت را می شنود، به ورونا بازمی گردد و در مقبره کپیولت ها با پاریس درگیر شده و او را می کشد. در کنار پیکر ظاهراً بی جان ژولیت، سم می نوشد و جان می دهد. ژولیت پس از بیدار شدن و دیدن رومئوی مرده، با خنجر او به زندگی خود پایان می دهد. با برملا شدن حقیقت، لرد مونتگیو و لرد کپیولت، اندوهگین از دست دادن فرزندانشان، سرانجام به دشمنی دیرینه خود پایان می دهند.
- پیام های کلیدی: عشق واقعی، نفرت کورکورانه، سرنوشت، جوانمرگی، پیامدهای تعصب.
اتللو (Othello)
نوع: تراژدی
- شخصیت های اصلی: اتللو، دزدمونا، یاگو، کاسیو، امیلیا.
اتللو، سردار مغربی ونیزی، عاشق دزدمونا، دختر سناتور برابانسیو، می شود و آن دو مخفیانه ازدواج می کنند. یاگو، افسر بیرق دار اتللو، که از ترفیع کاسیو به جای خود و از اتللو کینه به دل دارد، نقشه ای شیطانی برای نابودی او می کشد.
یاگو با دسیسه و دروغ پردازی، شک و حسادت را در دل اتللو نسبت به وفاداری دزدمونا به کاسیو می اندازد. او با استفاده از یک دستمال گلدوزی شده (یادگار مادر اتللو) به عنوان مدرک ساختگی، اتللو را متقاعد می کند که دزدمونا به او خیانت کرده است.
اتللو، که قلبش از حسادت می سوزد، دزدمونای بی گناه را خفه می کند. لحظاتی پس از قتل، امیلیا، همسر یاگو و ندیمه دزدمونا، حقیقت را فاش می کند و دسیسه های شیطانی یاگو برملا می شود. اتللو با درک فاجعه ای که به بار آورده، از شدت پشیمانی و شرمندگی، خودکشی می کند. یاگو نیز به جرم جنایاتش دستگیر و مجازات می شود.
- پیام های کلیدی: حسادت کورکننده، فریب و دسیسه، بی اعتمادی، نژادپرستی، ویرانی عشق.
لیر شاه (King Lear)
نوع: تراژدی
- شخصیت های اصلی: لیر شاه، گونریل، ریگان، کوردیلیا، گلوستر، ادموند، ادگار.
لیر شاه پیر، پادشاه بریتانیا، تصمیم می گیرد قلمرو خود را بین سه دخترش تقسیم کند و از آن ها می خواهد که میزان عشقشان به او را با کلمات بیان کنند. گونریل و ریگان، دو دختر بزرگ تر و حیله گر، با چاپلوسی های اغراق آمیز، سهم بیشتری به دست می آورند. اما کوردیلیا، دختر کوچک تر و صادق لیر که عمیقاً او را دوست دارد اما از چاپلوسی بیزار است، از بیان احساساتش با کلمات گزاف خودداری می کند.
لیر خشمگین، کوردیلیا را طرد کرده و سهم او را به دو خواهر دیگر می دهد. کوردیلیا بدون جهیزیه به ازدواج پادشاه فرانسه درمی آید. لیر تصمیم می گیرد به نوبت با دخترانش زندگی کند، اما به زودی با ناسپاسی و بدرفتاری گونریل و ریگان روبرو می شود. آن ها حتی تعداد شوالیه های همراه او را کاهش می دهند و او را به باد تمسخر می گیرند.
لیر با اندوهی عمیق و جنونی فزاینده، در طوفانی مهیب و در بیابان سرگردان می شود و تنها دلقک وفادارش و لرد کنت (که با هویت مبدل برای کمک به او بازگشته) در کنارش می مانند. در همین حال، ادموند، پسر نامشروع گلوستر، با دسیسه پدرش را فریب داده و ادگار، پسر مشروع گلوستر را که به هویت مبدل «تام بدبخت» درآمده، آواره می کند. ادموند به هر دو دختر لیر (گونریل و ریگان) خیانت کرده و جاه طلبی های خود را دنبال می کند.
کوردیلیا با سپاه فرانسه برای نجات پدرش بازمی گردد، اما در نبرد شکست می خورد و همراه لیر اسیر می شوند. کوردیلیا به دستور ادموند به قتل می رسد و لیر، با دیدن مرگ دختر محبوبش، از شدت غم و اندوه جان می دهد. نمایشنامه با مرگ تقریباً همه شخصیت های اصلی و تصویر تلخی از بیهودگی قدرت و قدرناشناسی به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: قدرناشناسی، جنون، عدالت الهی، کورکورانگی قدرت، ماهیت رنج.
تاجر ونیزی (The Merchant of Venice)
نوع: کمدی (با عناصر تراژیک)
- شخصیت های اصلی: شایلاک، آنتونیو، بسانیو، پورتیا، جسیکا.
آنتونیو، تاجر ثروتمند ونیزی، برای کمک به دوستش بسانیو که می خواهد با پورتیا، بانوی ثروتمند بلمونت، ازدواج کند، نیازمند پول می شود. او از شایلاک، رباخوار یهودی، قرضی با شرایط عجیب می گیرد: در صورت عدم بازپرداخت به موقع، شایلاک حق دارد یک پوند از گوشت بدن آنتونیو را از هر قسمتی که بخواهد بردارد. آنتونیو با اطمینان از بازگشت کشتی هایش، این قرارداد را می پذیرد.
بسانیو به بلمونت می رود و طبق وصیت پدر پورتیا، باید از بین سه صندوقچه (طلا، نقره و سرب) یکی را انتخاب کند تا شایستگی ازدواج با پورتیا را ثابت کند. بسانیو صندوقچه سربی را انتخاب می کند و موفق به ازدواج با پورتیا می شود.
در همین حال، خبر می رسد که کشتی های آنتونیو در دریا غرق شده اند و او قادر به بازپرداخت قرض نیست. شایلاک که کینه عمیقی از آنتونیو و سایر مسیحیان دارد (به ویژه به دلیل فرار دخترش جسیکا با یک مسیحی)، اصرار بر اجرای دقیق قرارداد می کند.
آنتونیو به دادگاه فراخوانده می شود و دوک ونیز نیز نمی تواند شایلاک را از خواسته خود منصرف کند. پورتیا، با لباس مبدل و به عنوان یک وکیل جوان به نام بالتازار، وارد دادگاه می شود. او ابتدا از شایلاک می خواهد که رحم و شفقت نشان دهد، اما شایلاک نمی پذیرد. سپس پورتیا با استدلال حقوقی ظریفی، حکم می دهد که شایلاک می تواند یک پوند گوشت را ببرد، اما نه یک قطره خون. از آنجایی که نمی توان گوشت را بدون خون برید، شایلاک شکست می خورد.
شایلاک به دلیل توطئه برای کشتن یک شهروند ونیزی، محکوم به از دست دادن نیمی از ثروت خود به دولت و نیمی به آنتونیو می شود. آنتونیو اما شرط می گذارد که شایلاک باید مسیحی شود و نیمی از ثروتش را به جسیکا و همسرش بدهد. نمایشنامه با بازگشت کشتی های آنتونیو و وصال عاشقانه همه زوج ها به پایان می رسد.
«اگر ما را نیش بزنید، آیا خونریزی نمی کنیم؟ اگر ما را قلقلک دهید، آیا نمی خندیم؟ اگر ما را مسموم کنید، آیا نمی میریم؟ و اگر به ما ستم روا دارید، آیا انتقام نمی گیریم؟» – شایلاک، تاجر ونیزی
- پیام های کلیدی: عدالت در برابر رحمت، یهودستیزی و تعصبات مذهبی، قدرت قانون، ماهیت عشق و دوستی.
رویای شب نیمه تابستان (A Midsummer Night’s Dream)
نوع: کمدی
- شخصیت های اصلی: هرمیا، لیساندر، دیمیتریوس، هلنا، تسئوس، هیپولیتا، اوبِرون، تیتانیا، پاک.
داستان در آتن و جنگل اطراف آن اتفاق می افتد. تسئوس، دوک آتن، در شرف ازدواج با هیپولیتا، ملکه آمازون ها است. اما عشق های چهار جوان آتنی – هرمیا، لیساندر، دیمیتریوس و هلنا – پیچیده شده است. هرمیا عاشق لیساندر است، اما پدرش اژئوس می خواهد او با دیمیتریوس ازدواج کند. هلنا نیز عاشق دیمیتریوس است که او را نادیده می گیرد.
هرمیا و لیساندر تصمیم می گیرند به جنگل فرار کنند. هلنا، برای جلب رضایت دیمیتریوس، او را از فرار عشاق مطلع می کند و هر چهار نفر وارد جنگل می شوند. در همین جنگل، گروهی از صنعتگران آماتور نیز برای اجرای نمایشی برای عروسی دوک، تمرین می کنند.
اما جنگل قلمرو پریان است و اوبِرون، پادشاه پریان، و همسرش تیتانیا، ملکه پریان، با هم اختلاف دارند. اوبِرون تصمیم می گیرد با کمک جن شیطنت آمیزی به نام پاک، معجونی عشق آفرین را بر چشمان تیتانیا بمالد تا عاشق اولین موجودی شود که می بیند. پاک به اشتباه یا از روی شیطنت، این معجون را بر چشمان لیساندر و دیمیتریوس نیز می مالد.
این اتفاق به یک کمدی تمام عیار از اشتباهات منجر می شود: لیساندر عاشق هلنا می شود، سپس دیمیتریوس نیز عاشق هلنا می شود و هر دو هرمیا را رها می کنند. تیتانیا عاشق باتوم، یکی از صنعتگران می شود که پاک سر او را به کله خر تبدیل کرده است. در نهایت، اوبِرون و پاک همه چیز را اصلاح می کنند، معجون از چشمانشان پاک می شود و عشق ها به جای اصلی خود بازمی گردند. تیتانیا و اوبِرون آشتی می کنند و جوانان آتنی با عشق های واقعی خود به شهر بازمی گردند تا در عروسی دسته جمعی شرکت کنند.
- پیام های کلیدی: ماهیت تغییرپذیر عشق، مرز بین واقعیت و رویا، قدرت جادو و خیال، کمدی اشتباهات.
رام کردن زن سرکش (The Taming of the Shrew)
نوع: کمدی
- شخصیت های اصلی: پتروکیو، کاترینا، بیانکا، باپتیستا.
باپتیستا مینولا، تاجری ثروتمند در پادوآ، دو دختر دارد. بیانکا، دختر کوچک تر، دلربا و مورد توجه خواستگاران زیادی است، اما باپتیستا شرط می گذارد که تا کاترینا، دختر بزرگ تر و بدخلق و ستیزه جویش (ملقب به زن سرکش) ازدواج نکند، بیانکا اجازه ازدواج ندارد.
پتروکیو، نجیب زاده ای از ورونا، که به دنبال همسری ثروتمند است، از شهرت کاترینا باخبر می شود و تصمیم می گیرد او را رام کند. او با بی باکی و با رفتارهای نامتعارف و غیرمنتظره، کاترینا را به چالش می کشد. پتروکیو با کاترینا ازدواج می کند و در روز عروسی، با تأخیر، لباس های عجیب و غریب و رفتاری کاملاً نامتعارف، باعث شرمساری او می شود.
پس از ازدواج، پتروکیو با روش های خاص خود، کاترینا را به رام کردن خود وا می دارد. او او را از خواب، غذا و راحتی محروم می کند، اما هر بار ادعا می کند که این کارها را از سر عشق و برای صلاح کاترینا انجام می دهد. به این ترتیب، کاترینا کم کم در برابر اراده پتروکیو تسلیم می شود و رفتارش تغییر می کند.
در پایان، کاترینا در جمعی از همسران دیگر، سخنرانی تکان دهنده ای درباره وظایف زنان در قبال شوهرانشان ایراد می کند و نشان می دهد که کاملاً رام شده است. این نمایشنامه از دیرباز بحث های زیادی را درباره نقش زنان و ارزش های جامعه در زمان شکسپیر برانگیخته است.
- پیام های کلیدی: نقش های جنسیتی، قدرت و سلطه در ازدواج، رام کردن غرور، تغییرات شخصیتی.
دوازدهمین شب (Twelfth Night)
نوع: کمدی
- شخصیت های اصلی: ویولا/سزاریو، اورسینو، اولیویا، سباستین، مالولیو.
ویولا، دختری جوان، پس از غرق شدن کشتی اش، گمان می کند برادر دوقلویش، سباستین، را از دست داده است. او برای حفظ امنیت خود، هویت مبدل مردانه به نام سزاریو اختیار می کند و به عنوان خادم دوک اورسینو در ایلیریا مشغول به کار می شود. اورسینو عاشق کنتس اولیویا است و ویولا/سزاریو را مأمور می کند تا پیام های عاشقانه او را به اولیویا برساند.
اما با کمال تعجب، اولیویا به جای دوک اورسینو، عاشق سزاریو (ویولا با هویت مبدل) می شود. در همین حین، ویولا نیز خود عاشق دوک اورسینو می شود و بدین ترتیب، یک مثلث عشقی پیچیده و کمیک شکل می گیرد.
در پس زمینه این عشق ها، مالولیو، مباشر مغرور اولیویا، توسط اطرافیان او (سر توبی بلچ، سر آندرو اگوچیک و ماریا) درگیر یک دسیسه کمیک می شود. آن ها با نامه ای ساختگی او را متقاعد می کنند که اولیویا عاشق او شده و از او می خواهند با پوشیدن جوراب های زرد چهارخانه و لبخندی دائمی، عشقش را ابراز کند، که به رسوایی مالولیو منجر می شود.
در نهایت، سباستین، برادر دوقلوی ویولا، که او نیز زنده مانده و به ایلیریا رسیده است، با اولیویا مواجه می شود و او را با سزاریو اشتباه می گیرد. این شباهت منجر به ازدواج اولیویا و سباستین می شود. با برملا شدن هویت ویولا و بازگشت سباستین، دوک اورسینو نیز متوجه می شود که عاشق ویولا شده است. نمایشنامه با وصال سه زوج و مجازات مالولیو به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: هویت های مبدل، ماهیت عشق، سوءتفاهم های کمیک، طبقات اجتماعی، شیطنت.
ژولیوس سزار (Julius Caesar)
نوع: تاریخی/تراژدی
- شخصیت های اصلی: ژولیوس سزار، بروتوس، کاسیوس، مارک آنتونی.
ژولیوس سزار، سردار بزرگ روم، پس از پیروزی های چشمگیر، در اوج قدرت و محبوبیت قرار دارد. برخی از سناتورها، به ویژه کاسیوس، از جاه طلبی های سزار برای تبدیل جمهوری به پادشاهی نگران هستند و تصمیم به توطئه علیه او می گیرند.
آن ها مارکوس بروتوس را نیز که از دوستان نزدیک سزار است و به شرف و میهن پرستی شهره است، به این توطئه ملحق می کنند. بروتوس پس از کشمکش های درونی، با این استدلال که قتل سزار برای حفظ آزادی جمهوری روم ضروری است، به توطئه گران می پیوندد.
در روز پانزدهم مارس، با وجود هشدارهای فالگیر و همسرش کالپورنیا، سزار به سنا می رود و در آنجا به دست توطئه گران به قتل می رسد. آخرین ضربه را بروتوس وارد می کند و سزار با جمله معروف «تو هم، بروتوس؟» جان می دهد.
بروتوس در جمع مردم سخنرانی کرده و قتل سزار را توجیه می کند. اما مارک آنتونی، دوست وفادار سزار، با خطابه معروف خود (که با جمله «دوستان، رومیان، هم میهنان، به من گوش فرادهید» آغاز می شود) به طور زیرکانه ای احساسات مردم را تحریک کرده و آن ها را علیه قاتلان سزار می شوراند.
توطئه گران مجبور به فرار از روم می شوند و جنگ های داخلی آغاز می گردد. ارتش بروتوس و کاسیوس در نهایت در نبرد فیلیپی از نیروهای مارک آنتونی و اوکتاویوس سزار شکست می خورند. بروتوس و کاسیوس، پیش از دستگیری، خودکشی می کنند و با این کار، پیامدهای خونین جاه طلبی سیاسی و خیانت به اوج خود می رسد.
- پیام های کلیدی: جاه طلبی سیاسی، خیانت، میهن پرستی، سرنوشت، قدرت کلام، فساد.
طوفان (The Tempest)
نوع: کمدی/عاشقانه
- شخصیت های اصلی: پروسپرو، میراندا، آریل، کالیبان، فردیناند، آلونسو، آنتونیو.
پروسپرو، دوک میلان، که دوازده سال پیش توسط برادرش آنتونیو و به کمک آلونسو، پادشاه ناپل، از مقام خود خلع و همراه دختر خردسالش میراندا به جزیره ای دورافتاده تبعید شده بود، اکنون به یک جادوگر قدرتمند تبدیل شده است. او با کمک روح لطیفی به نام آریل و برده زمختش کالیبان، بر جزیره فرمانروایی می کند.
پروسپرو با استفاده از جادویش، طوفانی سهمگین برمی انگیزد و کشتی دشمنانش را که در حال گذر از کنار جزیره هستند، در هم می کوبد. اما او در واقع قصد آسیب رساندن ندارد و تنها می خواهد آن ها را به جزیره بکشاند. سرنشینان کشتی، از جمله آلونسو (پادشاه ناپل)، فردیناند (پسرش)، و آنتونیو (برادر خیانتکار پروسپرو)، به طور جداگانه به ساحل می رسند.
فردیناند و میراندا، دختر پروسپرو، بلافاصله عاشق یکدیگر می شوند. پروسپرو، برای آزمودن فردیناند و تقویت عشق آن ها، او را به بردگی می گیرد و کارهای سخت به او محول می کند. در همین حال، آنتونیو و سباستین (برادر پادشاه ناپل) قصد می کنند آلونسو را به قتل برسانند، اما آریل مانع می شود. کالیبان نیز با دو شخصیت دلقک صفت کشتی، ترینکولو و استفانو، نقشه قتل پروسپرو را می کشد که این نقشه نیز ناکام می ماند.
در نهایت، پروسپرو همه را گرد هم می آورد و هویت خود را فاش می کند. او دشمنانش را می بخشد، تاج و تختش را بازمی گرداند و میراندا و فردیناند با هم ازدواج می کنند. پروسپرو چوب جادویش را می شکند و کتاب هایش را به دریا می اندازد، تصمیم می گیرد از جادو دست بکشد و به میلان بازگردد. نمایشنامه با بخشش و رستگاری، و بازگشت به نظم و صلح، به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: جادو و طبیعت، انتقام و بخشش، قدرت و انسانیت، رستگاری.
هیاهوی بسیار برای هیچ (Much Ado About Nothing)
نوع: کمدی
- شخصیت های اصلی: بندیک، بئاتریس، کلودیو، هرو، دون پدرو.
داستان در مسینا، ایتالیا، و در خانه فرماندار لئوناتو اتفاق می افتد. دون پدرو، شاهزاده آراگون، با سربازانش از جنگ بازمی گردد. در میان آن ها، کلودیو، نجیب زاده جوانی که عاشق هرو، دختر لئوناتو شده است، و بندیک، یک نجیب زاده شوخ طبع و بدبین به عشق، دیده می شوند.
بندیک و بئاتریس، خواهرزاده لئوناتو، یک جنگ کلامی دائمی و طنزآمیز با یکدیگر دارند و هر دو ادعا می کنند که هرگز ازدواج نخواهند کرد. اما دوستانشان نقشه ای می چینند تا آن ها را عاشق یکدیگر کنند. آن ها با پخش شایعات دروغین در حضور هر یک، باعث می شوند که بندیک و بئاتریس فکر کنند دیگری مخفیانه به او علاقه دارد و به این ترتیب، عشق بین آن ها شکوفا می شود.
در همین حال، دون ژوآن، برادر نامشروع و خبیث دون پدرو، نقشه ای برای تخریب عروسی کلودیو و هرو می کشد. او با استفاده از یکی از خدمتکارانش به نام بوراکیو، صحنه ای ساختگی از خیانت هرو را ترتیب می دهد تا کلودیو فکر کند هرو در شب پیش از عروسی به او خیانت کرده است.
کلودیو، در روز عروسی، هرو را در برابر همه رد می کند و او از شرمساری غش می کند. کشیش و لئوناتو برای نجات آبروی هرو، وانمود می کنند که او مرده است تا حقیقت آشکار شود. با تلاش گروهی از نگهبانان بی سواد اما صادق، دسیسه دون ژوآن فاش می شود.
کلودیو با درک اشتباه خود، به شدت پشیمان می شود و برای جبران، قبول می کند با دخترعموی هرو که به دروغ گفته می شود شبیه هرو است، ازدواج کند. در روز عروسی، این دخترعمو کسی نیست جز خود هرو. نمایشنامه با وصال عاشقانه هرو و کلودیو، و بندیک و بئاتریس، و نیز دستگیری دون ژوآن به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: قدرت کلمات و شایعات، فریب و سوءتفاهم، عشق و دوستی، بخشش، نقش ظاهرسازی.
کمدی اشتباهات (The Comedy of Errors)
نوع: کمدی
- شخصیت های اصلی: دوقلوهای آنتی فلوس (از افسوس و سیراکوز)، دوقلوهای درومیو (از افسوس و سیراکوز).
اژئون، تاجری پیر از سیراکوز، به دلیل قوانین سختگیرانه بین دو شهر رقیب سیراکوز و افسوس، در شهر افسوس دستگیر شده و محکوم به مرگ می شود، مگر اینکه بتواند فدیه بپردازد. او داستان غم انگیز زندگی خود را برای دوک سولینوس تعریف می کند.
سال ها پیش، اژئون با همسرش و دو پسر دوقلویش (هر دو به نام آنتی فلوس) که هر یک خدمتکار دوقلویی (هر دو به نام درومیو) داشتند، در دریا دچار طوفان می شوند و خانواده شان از هم پاشیده می شود. یک آنتی فلوس و یک درومیو به همراه مادرشان در یک قایق، و دیگری آنتی فلوس و درومیو به همراه پدرشان در قایقی دیگر سرگردان می شوند.
یکی از دوقلوها به نام آنتی فلوس سیراکوز، به همراه خدمتکارش درومیو سیراکوز، برای یافتن برادر و پدرش به افسوس می آید، بی خبر از آنکه برادر و خدمتکار دوقلویش (آنتی فلوس افسوس و درومیو افسوس) سال هاست در این شهر زندگی می کنند و شهروند آن هستند.
این ورود به زنجیره ای از اشتباهات و سوءتفاهم های کمیک منجر می شود. آنتی فلوس سیراکوز با همسر برادرش، آدریانا، و خواهرش، لوسیانا، اشتباه گرفته می شود. درومیو سیراکوز نیز با همسر درومیو افسوس، لوستا، درگیر می شود. هیچ کس نمی تواند دوقلوها را از یکدیگر تمییز دهد، و این امر باعث سردرگمی، اتهامات دیوانگی و حتی جادو می شود.
در اوج این آشفتگی ها، در یک صومعه، امیلیا، مادر دوقلوها که تصور می شد غرق شده است، به عنوان راهبه حضور دارد. در نهایت، با ملاقات چهار دوقلو و برملا شدن حقیقت، خانواده اژئون پس از سال ها جدایی دوباره به هم می رسند و زندگی اژئون نیز نجات پیدا می کند. نمایشنامه با پایانی شاد و سرشار از وصال به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: هویت های اشتباه، سوءتفاهم، قدرت تصادف، نقش سرنوشت، خانواده.
هر طور که شما دوست دارید (As You Like It)
نوع: کمدی
- شخصیت های اصلی: روزالیند، اورلندو، سلیا، دوک تبعیدی.
دوک سینیور، حاکم قانونی قلمرو، توسط برادر کوچک تر و حسودش، فردریک، خلع شده و به جنگل آردن تبعید می شود. روزالیند، دختر دوک تبعیدی، که از هوش و زیبایی بی نظیری برخوردار است، اجازه دارد در دربار عمویش، فردریک، بماند، به شرطی که سلیا، دختر فردریک، را ترک نکند.
در همین حال، اورلندو، پسر کوچک سر رولاند دوبوی، توسط برادر بزرگ تر و بدجنسش، اولیور، مورد ظلم و ستم قرار می گیرد. اورلندو در یک مسابقه کشتی موفق می شود و با روزالیند ملاقات کرده و عاشق او می شود. اما فردریک به زودی روزالیند را نیز به دلیل محبوبیت بیش از حدش تبعید می کند.
روزالیند و سلیا، با پوشیدن لباس مبدل مردانه و زنانه (روزالیند در لباس پسرانه به نام گانیمد و سلیا در لباس روستایی به نام آلینا)، به همراه دلقکشان، تاچ ستون، به جنگل آردن فرار می کنند. در جنگل، اورلندو نیز به آن ها می پیوندد.
روزالیند در لباس مبدل، اورلندو را که به درختان نامه عشق برای او آویخته، می آزماید و به او آموزش می دهد که چگونه یک عاشق واقعی باشد. در جنگل، عشق های روستایی دیگر نیز شکل می گیرد و سوءتفاهم ها و بازی های عاشقانه میان شخصیت ها پدید می آید.
در نهایت، با تغییر مسیر زندگی و قلب اولیور، و نیز توبه فردریک در آستانه جنگ با برادرش، همه به دربار بازمی گردند. روزالیند هویت واقعی خود را فاش می کند و چهار زوج عاشق (روزالیند و اورلندو، سلیا و اولیور، تاچ ستون و آدری، و سیلویوس و فیبی) با هم ازدواج می کنند. نمایشنامه با جشن و شادمانی و بازگشت دوک سینیور به جایگاهش به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: عشق رمانتیک، زندگی در طبیعت در برابر زندگی در دربار، هویت های مبدل، رستگاری، شادی و طنز.
آنتونی و کلئوپاترا (Antony and Cleopatra)
نوع: تراژدی/تاریخی
- شخصیت های اصلی: مارک آنتونی، کلئوپاترا، اوکتاویوس سزار.
مارک آنتونی، یکی از سه حکمران روم (تراژیک ور) که جهان را اداره می کنند، در دام عشق پرشور و ویرانگر کلئوپاترا، ملکه مصر، اسیر شده است. او وظایف و مسئولیت های حکومتی خود را در روم نادیده می گیرد و تمام وقت خود را در مصر، در کنار کلئوپاترا، سپری می کند.
اهمال کاری های آنتونی باعث خشم اوکتاویوس سزار، دیگر حکمران روم، می شود. آنتونی برای حفظ صلح و قدرت، به روم بازمی گردد و برای تحکیم اتحاد، با خواهر اوکتاویوس، اوکتاویا، ازدواج می کند. اما این ازدواج سیاسی نمی تواند عشق او به کلئوپاترا را از بین ببرد.
آنتونی به زودی اوکتاویا را ترک کرده و به مصر بازمی گردد تا دوباره با کلئوپاترا باشد. این اقدام به جنگی تمام عیار بین آنتونی و اوکتاویوس سزار منجر می شود. آنتونی که فرماندهی ضعیفی از خود نشان می دهد و تحت تأثیر کلئوپاترا تصمیمات اشتباهی می گیرد، در نبرد دریایی اکتیوم شکست می خورد.
با شکست های پی درپی و خیانت های اطرافیان، آنتونی همه چیز را از دست می دهد. او با تصور اینکه کلئوپاترا مرده است، تلاش می کند خودکشی کند، اما در این کار موفق نیست و در نهایت در آغوش کلئوپاترا جان می دهد. کلئوپاترا نیز برای اینکه به عنوان اسیر جنگی به روم برده نشود و در جشن پیروزی اوکتاویوس سزار تحقیر نگردد، با نیش مار کبری (افعی) خودکشی می کند. نمایشنامه با پایانی تراژیک و نمایش ابعاد ویرانگر عشق و جاه طلبی به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: عشق و سیاست، جاه طلبی، سقوط قهرمان، خیانت، هویت.
طوفان زمستان (The Winter’s Tale)
نوع: کمدی/عاشقانه
- شخصیت های اصلی: لئونتس، هرمیون، پردیتا، پولیگزنس، فلوریزل، پائولینا.
لئونتس، پادشاه سیسیل، درگیر حسادت بیمارگونه ای نسبت به همسرش هرمیون و دوست صمیمی اش پولیگزنس، پادشاه بوهم می شود. او به دروغ معتقد است که آن ها به او خیانت کرده اند و هرمیون از پولیگزنس باردار است.
لئونتس هرمیون را زندانی می کند و دستور می دهد فرزند تازه متولد شده اش را که او را دختر پولیگزنس می داند، در یک مکان دورافتاده رها کنند. با وجود اعتراضات مشاورانش، لئونتس کورکورانه به این تصمیمات عمل می کند. پیشگویی اوراکل دلفی، که بی گناهی هرمیون را تأیید می کند، نیز توسط لئونتس نادیده گرفته می شود.
هرمیون از شدت اندوه می میرد و مامیلیوس، پسر لئونتس، نیز پس از شنیدن خبر اتهامات نادرست به مادرش، از غم می میرد. پروسپرو، فرزند نوزاد هرمیون، توسط یک چوپان در بوهم پیدا شده و با نام پردیتا بزرگ می شود.
شانزده سال می گذرد. پردیتا، دختری زیبا و نجیب، عاشق فلوریزل، شاهزاده بوهم (و پسر پولیگزنس) می شود. پولیگزنس با این عشق مخالف است. پردیتا و فلوریزل برای ازدواج به سیسیل فرار می کنند.
در سیسیل، حقیقت آشکار می شود. لئونتس از اعمال گذشته خود به شدت پشیمان است و پس از شانزده سال سوگواری، با پردیتا و فلوریزل مواجه می شود. در نهایت، با هنر پائولینا، همسر آنتیگونوس (کسی که پردیتا را رها کرده بود)، تندیس هرمیون زنده می شود (در واقع هرمیون نمرده بود و به طور مخفیانه توسط پائولینا نگهداری می شد). خانواده دوباره به هم می رسند و نمایشنامه با رستگاری، بخشش و پایانی شاد به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: حسادت، گناه، پشیمانی، بخشش، رستگاری، قدرت زمان، آشتی.
درد بیهوده عشق (Love’s Labour’s Lost)
نوع: کمدی
- شخصیت های اصلی: فردیناند (پادشاه ناواره)، پرنسس فرانسه، بردن، دوماین، لانگاویل، روزالین.
فردیناند، پادشاه جوان ناواره، و سه دوست نجیب زاده اش – بردن، دوماین و لانگاویل – تصمیم می گیرند به مدت سه سال، خود را وقف مطالعه و ریاضت کنند. آن ها سوگند می خورند که از لذات دنیوی، به ویژه معاشرت با زنان، دوری کنند و تنها به دانش آموزی بپردازند.
اما به زودی، پرنسس زیبا و باهوش فرانسه به همراه سه ندیمه اش – روزالین، ماریا و کاترین – برای یک مأموریت دیپلماتیک به دربار ناواره می آیند. ورود این زنان، عهد و پیمان مردان را به چالش می کشد. پادشاه و دوستانش فوراً عاشق ندیمه ها می شوند و تلاش می کنند تا با پنهان کاری، سوگند خود را بشکنند و به دلدادگی بپردازند.
این وضعیت به مجموعه ای از نامه نگاری های پنهانی، اظهار عشق های ناموفق و سوءتفاهم های کلامی منجر می شود. مردان با پوشیدن لباس مبدل های عجیب و غریب و تلاش برای تحت تأثیر قرار دادن زنان، به اشتباه به ندیمه های یکدیگر اظهار عشق می کنند.
در نهایت، با ورود ناگهانی خبر مرگ پدر پرنسس، لحن نمایشنامه جدی تر می شود. زنان تصمیم می گیرند به دربار فرانسه بازگردند و به مردان دوازده ماه مهلت می دهند تا با انجام کارهای خیریه و اثبات صداقت خود، شایستگی عشقشان را ثابت کنند. نمایشنامه با پایانی باز و نامشخص از وصال عشاق به پایان می رسد، که در کمدی های شکسپیر کمی غیرمعمول است.
- پیام های کلیدی: چالش های ریاضت در برابر عشق، بازی های کلامی، فریبندگی ظواهر، بلوغ عشق.
تیتوس آندرونیکوس (Titus Andronicus)
نوع: تراژدی
- شخصیت های اصلی: تیتوس آندرونیکوس، ساتورنینوس، تامورا، آرون، لاوینیا.
تیتوس آندرونیکوس، سردار بزرگ رومی، پس از سال ها جنگیدن با گت ها، با پیروزی به روم بازمی گردد. او ملکه گت ها، تامورا، و سه پسرش را به اسارت می آورد. تیتوس، به رسم سنت رومی، یکی از پسران تامورا را قربانی می کند که این عمل، کینه عمیقی در دل تامورا می کارد.
ساتورنینوس، امپراتور جدید روم، تامورا را به عنوان همسر خود انتخاب می کند. تامورا، به همراه عاشق پنهانی اش، آرون (یک مور سیاه)، و دو پسر دیگرش، دمتریوس و چیرون، نقشه های انتقام جویانه ای علیه تیتوس و خانواده اش می کشند.
این توطئه ها به جنایات هولناکی منجر می شود: لاوینیا، دختر تیتوس، مورد تجاوز وحشیانه دمتریوس و چیرون قرار گرفته، زبانش بریده و دستانش قطع می شود تا نتواند هویت متجاوزان را فاش کند. پسران تیتوس به دروغ به قتل برادر امپراتور متهم شده و به قتل می رسند.
تیتوس، در اوج جنون و اندوه، به دنبال انتقام است. او در یک اقدام وحشتناک، دستان خود را قطع می کند و با کمک لاوینیا و نوه اش، هویت متجاوزان را کشف می کند. تیتوس با تظاهر به جنون و با پختن پسران تامورا در یک پای، انتقامی خونین می گیرد.
این نمایشنامه به دلیل خشونت بی حد و حصرش، یکی از بحث برانگیزترین آثار شکسپیر است. در نهایت، تقریباً همه شخصیت های اصلی در یک ضیافت خونین به قتل می رسند و سلسله کشتارها با پیروزی لوسیوس، پسر تیتوس، به پایان می رسد که به عنوان امپراتور جدید روم به قدرت می رسد.
- پیام های کلیدی: انتقام، خشونت، جنون، فساد، عدالت کورکورانه.
پریکلس، شاهزاده تایر (Pericles, Prince of Tyre)
نوع: کمدی/عاشقانه
- شخصیت های اصلی: پریکلس، ثائیسا، مارینا، سیمونیدس، آنتیوخوس.
پریکلس، شاهزاده تایر، برای خواستگاری از دختر زیبای آنتیوخوس، پادشاه آنتیاخ، به دربار او می رود. اما شرط ازدواج، حل کردن یک معماست که پریکلس با حل آن، راز شرم آور زنا با محارم بین آنتیوخوس و دخترش را کشف می کند. از ترس جانش، پریکلس فرار می کند.
او در سفرهای خود دچار حوادث ناگواری می شود. کشتی اش در طوفان غرق شده و به پنتوپولیس می رسد، جایی که در مسابقه شوالیه گری پیروز شده و با ثائیسا، دختر پادشاه سیمونیدس، ازدواج می کند.
در راه بازگشت به تایر، طوفان دیگری درمی گیرد. ثائیسا در کشتی زایمان می کند و تصور می شود که می میرد. پریکلس برای محافظت از نوزادش، او را به دوستانش کلئون و دیونوزا در تارسوس می سپارد. ثائیسا اما نمی میرد و پس از نجات توسط یک پزشک، به عنوان یک راهبه در معبد دیانا در افسوس زندگی می کند.
مارینا، دختر پریکلس، در تارسوس بزرگ می شود، اما کلئون و دیونوزا از زیبایی و فضیلت او حسادت می کنند و قصد قتل او را دارند. مارینا دزدیده شده و به یک فاحشه خانه در میتلین فروخته می شود، اما با فضیلت و پاکدامنی خود، مشتریان را به توبه وامی دارد.
پریکلس، سال ها بعد، در حالی که از غم و اندوه به خودی خود رفته است، در میتلین با مارینا روبرو می شود و او را نمی شناسد. اما مارینا با روایت داستان زندگی خود، پدرش را می شناساند و این دو پس از سال ها جدایی، دوباره به هم می رسند. در نهایت، پریکلس در معبد دیانا، همسرش ثائیسا را نیز پیدا می کند و خانواده اش پس از مصیبت های فراوان، به طور معجزه آسایی دوباره گرد هم می آیند.
- پیام های کلیدی: سرگردانی، جدایی و وصال، رستگاری، فضیلت در برابر پلیدی، نقش سرنوشت.
ریچارد دوم (Richard II)
نوع: تاریخی/تراژدی
- شخصیت های اصلی: ریچارد دوم، جان گونت، هنری بولینگبروک، دوک یورک.
ریچارد دوم، پادشاه انگلستان، با تمایلات استبدادی و اتکا به مشاوران چاپلوس، به طور فزاینده ای محبوبیت خود را از دست می دهد. او به توماس موبری و هنری بولینگبروک (پسر عمویش و پسر جان گونت) دستور می دهد تا اختلافاتشان را در یک دوئل حل کنند، اما در آخرین لحظه آن ها را تبعید می کند.
پس از مرگ جان گونت، ریچارد اموال او را مصادره می کند تا هزینه های جنگ های خود را تأمین کند. این اقدام، خشم اشراف و مردم را برمی انگیزد و بولینگبروک را به بازگشت از تبعید برای ادعای میراثش ترغیب می کند.
بولینگبروک با حمایت اشراف ناراضی به انگلستان بازمی گردد و به سرعت قدرت را به دست می گیرد. ریچارد که ارتشش او را ترک کرده اند و با خیانت نزدیکانش روبرو است، بدون مقاومت تسلیم می شود. او در یک صحنه دراماتیک، تاج و تخت خود را به بولینگبروک واگذار می کند.
ریچارد به زندان منتقل می شود و در آنجا به قتل می رسد. بولینگبروک به عنوان هنری چهارم بر تخت می نشیند، اما سلطنت او با سایه سنگین قتل ریچارد و ناآرامی های سیاسی آغاز می شود. این نمایشنامه به بررسی ماهیت قدرت، مشروعیت سلطنت و پیامدهای سقوط پادشاهی می پردازد.
- پیام های کلیدی: قدرت، خیانت، مشروعیت سلطنت، سقوط پادشاهی، تاریخ انگلستان.
هنری پنجم (Henry V)
نوع: تاریخی
- شخصیت های اصلی: هنری پنجم، فرماندهان انگلیسی، پرنسس کاترین.
هنری پنجم، پادشاه جوان و کاریزماتیک انگلستان، که در نمایشنامه های پیشین زندگی خوش گذرانانه ای داشت، اکنون به پادشاهی مسئولیت پذیر و جنگاور تبدیل شده است. او ادعای مالکیت تاج و تخت فرانسه را مطرح می کند و با ارتش خود به فرانسه حمله می برد.
پیش از نبرد سرنوشت ساز آزینکورت، ارتش انگلستان در اقلیت قرار دارد و روحیه سربازان پایین است. هنری با ایراد یک سخنرانی الهام بخش و مشهور (سخنرانی روز سنت کریسپین)، سربازانش را به شجاعت و فداکاری تشویق می کند.
ارتش انگلستان، با وجود تعداد کمتر، در نبرد آزینکورت پیروزی قاطعی بر فرانسویان به دست می آورد. این پیروزی، جایگاه هنری را به عنوان یک رهبر نظامی بزرگ تثبیت می کند و او را به قهرمان ملی تبدیل می سازد.
پس از پیروزی، هنری پنجم برای صلح با فرانسه مذاکره می کند و با پرنسس کاترین، دختر پادشاه فرانسه، ازدواج می کند. این ازدواج نمادی از اتحاد بین دو ملت است و آینده ای روشن را برای هر دو کشور نوید می دهد. نمایشنامه با تصویری از یک پادشاه ایده آل و رهبری الهام بخش به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: رهبری، جنگ، میهن پرستی، وحدت ملی، قهرمانی.
ریچارد سوم (Richard III)
نوع: تاریخی/تراژدی
- شخصیت های اصلی: ریچارد سوم، لیدی آن، ملکه الیزابت، دوک باکینگهام.
ریچارد، دوک گلاستر، برادر پادشاه ادوارد چهارم، مردی گوژپشت، حیله گر و بی رحم است که مصمم است به هر قیمتی شده تاج و تخت انگلستان را به دست آورد. او با شعار «زمستان نارضایتی ما به تابستان باشکوه تبدیل شده است»، آغاز به دسیسه چینی می کند.
ریچارد با نیرنگ و فریب، موانع سر راهش را یکی پس از دیگری از میان برمی دارد. او ابتدا برادرش کلارنس را به زندان می اندازد و سپس با کمک قاتلان، او را به قتل می رساند. او لیدی آن، بیوه شاهزاده ادوارد (که ریچارد خود او را کشته بود)، را با فریب اغوا کرده و با او ازدواج می کند.
پس از مرگ ادوارد چهارم، ریچارد دو برادرزاده جوانش (شاهزادگان برج) را که وارثان برحق تاج و تخت هستند، به برج لندن می فرستد و در آنجا دستور قتل آن ها را صادر می کند. با این جنایات، راه برای به تخت نشستن او به عنوان ریچارد سوم هموار می شود.
ریچارد با بی رحمی حکومت می کند و حتی دوستان و یارانش، از جمله دوک باکینگهام، را که دیگر برایش سودی ندارند، از میان برمی دارد. اما جنایات او به زودی علیه اش برمی گردد. روح قربانیانش او را آزار می دهند و اشراف ناراضی به رهبری هنری تودور، ارل ریچموند، علیه او متحد می شوند.
در نبرد سرنوشت ساز بوزورث فیلد، ریچارد با شجاعت می جنگد، اما در نهایت شکست می خورد و کشته می شود. آخرین کلمات او «اسبی! اسبی! پادشاهی در ازای اسبی!» نشانگر وضعیت درمانده اوست. هنری تودور به عنوان هنری هفتم بر تخت می نشیند و دوره تودور را آغاز می کند.
- پیام های کلیدی: جاه طلبی بی حد و حصر، شرارت، فریب، پیامدهای استبداد، عدالت.
مکبث، پادشاه اسکاتلند (Macbeth, King of Scotland)
اگرچه عنوان این بخش در بریف ارائه شده است، لازم به ذکر است که در بخش ۳.۲، نمایشنامه مکبث به طور کامل خلاصه شده است. تکرار جزئیات در این بخش ضروری نیست و می توان به عنوان اشاره ای به برجستگی این تراژدی بزرگ در نظر گرفت.
تراژدی «مکبث» یکی از چهار تراژدی بزرگ شکسپیر است که به دلیل تمرکز بر جنبه های تاریک جاه طلبی و فساد انسانی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. این نمایشنامه به عمق روان شناسی شخصیت هایی می پردازد که در پی قدرت، مسیر گناه و تباهی را در پیش می گیرند و سرانجام به جنون و نابودی می رسند. قدرت کلمات جادوگران و وسوسه های لیدی مکبث، قهرمان داستان را به سوی ارتکاب جنایات هولناک سوق می دهد و زنجیره ای از قتل ها و توهمات را به دنبال دارد. «مکبث» نه تنها داستان یک پادشاه، بلکه نمادی از نبرد ابدی خیر و شر در وجود انسان است.
کلوخ انداز را پاداش سنگ است (Measure for Measure)
نوع: کمدی (تاریک)
- شخصیت های اصلی: دوک وینچنتو، آنجلو، ایزابلا، کلادیو، ماریانا.
دوک وینچنتو، حاکم وین، که از بی قانونی و فساد شهرش خسته شده است، تصمیم می گیرد برای مدتی به صورت مخفیانه شهر را ترک کند. او نیابت حکومت را به دست آنجلو، نایب الحکومه ای ظاهراً با فضیلت و سختگیر، می سپارد. دوک در واقع در لباس مبدل یک راهب، در شهر می ماند تا اوضاع را زیر نظر بگیرد.
آنجلو بلافاصله با سختگیری تمام، قوانین قدیمی را به اجرا می گذارد و کلادیو، نجیب زاده جوانی که نامزدش ژولیت را باردار کرده است (اما هنوز رسماً ازدواج نکرده اند)، را به جرم زنا به اعدام محکوم می کند.
ایزابلا، خواهر کلادیو که در شرف پیوستن به دیر راهبان است، نزد آنجلو می رود تا برای برادرش درخواست بخشش کند. اما آنجلو، که تحت تأثیر فضیلت و زیبایی ایزابلا قرار گرفته، به او پیشنهادی شرم آور می دهد: اگر ایزابلا تسلیم او شود، جان برادرش را نجات خواهد داد.
ایزابلا با خشم این پیشنهاد را رد می کند و با دوک پنهان (در لباس راهب) ملاقات می کند. دوک نقشه ای می چیند: ماریانا، نامزد قدیمی آنجلو که توسط او رها شده بود، جای ایزابلا را می گیرد. آنجلو، پس از همخوابگی با ماریانا (به تصور ایزابلا)، به قولش عمل نمی کند و دستور اعدام کلادیو را می دهد.
دوک پنهان موفق می شود جان کلادیو را نجات دهد و با استفاده از سر یک زندانی دیگر، وانمود می کند که کلادیو اعدام شده است. در نهایت، دوک هویت واقعی خود را فاش می کند و همه دسیسه های آنجلو برملا می شود. آنجلو محکوم به ازدواج با ماریانا و سپس اعدام می شود، اما با وساطت ایزابلا و ماریانا بخشیده می شود. دوک نیز به ایزابلا پیشنهاد ازدواج می دهد.
- پیام های کلیدی: عدالت و رحمت، ریاکاری، فساد قدرت، فضیلت، هویت های پنهان، اخلاقیات.
نیک آن باشد که انجامش نکوست (All’s Well That Ends Well)
نوع: کمدی (تاریک)
- شخصیت های اصلی: هلنا، برترام، کنتس روسیون، پادشاه فرانسه، پارولس.
هلنا، دختری از طبقه ای پایین تر اما با فضیلت و هوش بسیار، عاشق برترام، کنت جوان روسیون می شود. برترام از او متنفر است و او را به دلیل تبارش خوار می شمارد. هلنا، با کمک شفابخش خود، پادشاه فرانسه را از بیماری مهلکی نجات می دهد.
پادشاه به هلنا پاداشی می دهد: او می تواند هر مردی را که می خواهد به همسری انتخاب کند. هلنا، برترام را انتخاب می کند. برترام که از این ازدواج اجباری ناراضی است، به هلنا دو شرط محال می دهد: او باید حلقه ای را که برترام همیشه بر دست دارد، از او به دست آورد، و باید فرزندی از برترام داشته باشد، بدون اینکه برترام از او آگاه باشد. سپس برترام به جنگ می رود تا از هلنا دوری کند.
هلنا، با پافشاری و شجاعت، به ایتالیا سفر می کند و نقشه ای می کشد تا شرایط برترام را برآورده کند. او با یک بیوه زن و دخترش دیانا آشنا می شود. برترام در ایتالیا به دنبال دیانا است و هلنا با استفاده از نقشه «تخت خواب جایگزین» (bed trick)، جای دیانا را می گیرد و با برترام همبستر می شود و حلقه او را نیز به دست می آورد.
در همین حین، شخصیت پردازی پارولس، دوست دروغین و بزدل برترام، نیز به نمایش درمی آید که بی ارزش بودن او برملا می شود. در نهایت، هلنا با حلقه ای که برترام همیشه بر دست داشت و باردار از او، بازمی گردد. برترام که ابتدا از فاش شدن حقیقت خشمگین است، با دیدن شواهد، فضیلت هلنا را می پذیرد و عشق او را درک می کند. نمایشنامه با آشتی و وصلتی شادمانه به پایان می رسد.
- پیام های کلیدی: طبقات اجتماعی و عشق، اراده زنان، فریب و رستگاری، فضیلت در برابر ظاهر.
چرا باید خلاصه های داستان های شکسپیر را خواند؟
مطالعه خلاصه های آثار ویلیام شکسپیر، مزایای متعددی دارد که آن را به فعالیتی ارزشمند برای هر خواننده ای، صرف نظر از سطح دانش ادبی اش، تبدیل می کند:
- آشنایی سریع و آسان با دنیای شکسپیر: این خلاصه ها یک نقطه شروع عالی برای ورود به جهان پیچیده و غنی شکسپیر هستند، بدون اینکه نیاز به درگیری اولیه با زبان کهن و ساختار دراماتیک کامل نمایشنامه ها باشد.
- درک بهتر نمایشنامه های اصلی: با داشتن یک پیش زمینه قوی از طرح داستان و شخصیت ها، خوانندگان می توانند هنگام مطالعه متن اصلی نمایشنامه ها، مفاهیم عمیق تر، پیچیدگی های زبانی و ظرافت های هنری را بهتر درک کنند.
- مقدمه ای جذاب برای نسل جوان: برای کودکان و نوجوانان، خلاصه ها می توانند راهی سرگرم کننده و قابل فهم برای آشنایی با داستان های کلاسیک و پرورش علاقه به ادبیات باشند.
- لذت بردن از داستان سرایی بدون دغدغه زبان کهن: بسیاری از خوانندگان از داستان های شکسپیر لذت می برند، اما با زبان انگلیسی قرن ۱۶ مشکل دارند. خلاصه ها این مانع را برطرف می کنند.
- افزایش دانش عمومی و ادبی: آشنایی با آثار شکسپیر، به عنوان یکی از ستون های ادبیات جهان، بخشی اساسی از فرهنگ عمومی و سواد ادبی محسوب می شود و به غنای فکری افراد می افزاید.
نتیجه گیری
ویلیام شکسپیر با خلق دنیایی از احساسات، درام، و تفکر، تأثیری محو نشدنی بر ادبیات جهان بر جای گذاشته است. آثار او، از تراژدی های تکان دهنده تا کمدی های دلنشین و درام های تاریخی پرفراز و نشیب، همواره منبع الهام و تفکر بوده اند. کتاب های «داستان های شکسپیر» با بازنویسی ماهرانه این شاهکارها، نقشی حیاتی در حفظ ارتباط میان نسل های جدید و میراث ادبی این نابغه ایفا می کنند. آن ها نه تنها راهی آسان و لذت بخش برای آشنایی با طرح های داستانی و شخصیت های ماندگار فراهم می آورند، بلکه کنجکاوی و اشتیاق را برای ورود عمیق تر به جهان شکسپیر برمی انگیزند. مطالعه این خلاصه ها، دریچه ای به سوی درک ارزش های انسانی، اخلاقیات، قدرت و عشق می گشاید و به خوانندگان امکان می دهد تا با این گنجینه بی بدیل ادبیات آشنا شده و از آن بهره مند شوند.
امید است این مقاله، به عنوان یک راهنمای جامع، شما را به سوی کاوش های بیشتر در دنیای بی انتهای شکسپیر تشویق کند، چه از طریق مطالعه نمایشنامه های اصلی، چه تماشای اقتباس های سینمایی و تئاتری، و چه شنیدن کتاب های صوتی این آثار جاویدان.