آخرین وعده به ملک‌الشعرای بهار نافرجام ماند

سید محمد محیط طباطبایی در یادداشت های خود با اشاره به آخرین دیدار با ملک الشعرای بهار از قولی صحبت کرد که با فوت «بهار» محقق نشد.

آخرین وعده به مالک الشعراء بهار محقق نشد

به گزارش سلام دکتر، بیست و هفتم مرداد ماه، روز درگذشت سید محمد محیط طباطبایی، پژوهشگر و تاریخ نگار ادبی است. وی در 5 خرداد 1280 در شهر زواره از توابع اصفهان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در مکتبخانه اصفهان به پایان رساند و سپس به مدرسه کاسه گران اصفهان رفت و زبان فرانسه را نیز فرا گرفت. در سال 1301 بود که نزد مدیر مدرسه تازه تأسیس زواره مرحوم اسدالله کاوه زاده مشغول به کار شد. در سال 1302 به تهران رفت و از مدرسه دارالفنون بورسیه گرفت و وارد دانشکده حقوق شد. سه سال بعد وارد وزارت آموزش و پرورش شد و برای تدریس و مدیریت دبیرستان به خوزستان رفت. پس از سه سال خدمت در خوزستان به تهران بازگشت و در دارالفنون و دانشكده ستادي به تحصيل تاريخ و جغرافيا پرداخت. مدتی مدیر دبیرستان شرف و معرفت بود.

وی در خاطرات دوران جوانی خود چنین می نویسد: «در سال 1897م، پدرم از زواره به تهران رفت و در مدت چند ماه اقامت در آنجا، شماره های روزانه ایران و روزنامه های رعد را که روی چمن و سبزه نیز چاپ می شد، می نوشت. برگها. کتابی به مناسبت جنگ جهانی اول که برای استفاده من مرتباً چاپ و برای زوارا ارسال خواهد شد. (آیندهسال دهم اردیبهشت و خرداد 1363 شماره 2 و 3)

بر اساس این خاطرات، وی در این روز مدیر سیاسی روزنامه به نام ملک الشعرای بهار بود. نسل و سید ضیاءالدین طباطبایی، سردبیر روزنامه ما خرید می کنیم که برای دفاع و پذیرش گروه در یک موضوع سیاسی مشترک قیام کرده است.

محیط طباطبایی گفته است که در سال 1302 هنگامی که برای تحصیل یا کار از زواره به تهران نقل مکان کرد، نام ملک الشعراء را در میان نام وکلای مجلس شورای ملی شنید و نوشته هایش در هفته نامه نوبهار منتشر شد. همچنین. در مجله ادبی دانشکده، هر از گاهی از روی عکس چاپ شده، پذیرفته بود، خوانده بود و چهره او را دیده بود، اما هنوز او را ندیده بود. (یکسان)

در همان زمان موفق شد برای اولین بار در زمستان 1305 به بهار سفر کند و چنانکه می نویسد: «بهار را در مدرسه تازه تأسیس شاهپور اهواز که شرکت نفت جنوب نامیده می شد، گذراند تا از شرکت بازدید کند. . مؤسسات وابسته در آبادان و مسجد سلیمان، به اهواز آمده اند، وقتی به مدرسه مذکور سر زدم، دیدم، اما نه با لباس های معمولی و اجتماعی، بلکه با لباس نو و کلاه چرمی، او هم مهمان نفت است. . خواهر AB. و بازدید از مدرسه در عین حال به هیچ رابطه شخصی منجر نشد.»

حرکت در عرصه پژوهش و نوآوری تاریخی و ادبی و روحیه توجه از ویژگی های سید محمد محیط طباطبایی به شمار می رود که باعث جدایی و گاه در تعارض وی با نویسندگان مشهور زمان مانند مالک آل می شود. -شعرای بهار، عباس اقبال و سعید نفیسی و گاهی این باعث بی اثری آن می شود، از دانشگاه معلوم می شود. وقتی در اواخر دهه 1340 دانشگاه تهران از او برای تدریس دعوت کرد، فکر کرد دیگر دیر شده است و نپذیرفت.

سید محمد محیط طباطبایی با بیان اینکه وقتی «بهار» در شورای دوم قوام به وزارت فرهنگ رسید، به دیدار استاد همکار خود رفت و متوجه شد که چندان علاقه و اطمینانی به کار فعلی خود ندارد و همانطور که توضیح داد: «بهار مانند دکتری سیاسی است که از وزارت فرهنگ در شورای اول قوام السلطنه کار خود را در دانشگاه تثبیت کرد به گونه‌ای که سال‌ها بدون موفقیت در این سمت باقی ماند. مرحوم ملک نیز می‌خواست. وضعیت تحصیل خود را به گونه ای تنظیم کرد که در آینده بی تفاوت باشد، اما قبل از برآورده شدن چنین آرزویی، ترکیب کابینه را نیز اصلاح و تنظیم کرد و وزارت آموزش و پرورش را از دوست قدیمی خود گرفت و او را وادار کرد. یکی از اعضاء جبهه آزادی گفت که دکتر فریدون کشاورز بود این اتفاق که با سقوط و تغییر کلی کشور بر خلاف جهتی که نهادهای جبهه آزادی پیش بینی کرده بودند، به بهار آسیب بزرگی زد. رنج روح و تا این حد بر بدن بیمار و ضعیف تأثیر می‌گذارد، هرچند سال‌ها بهار از آن رنج می‌برد. )

اما مقالات تاریخی و ادبی منطقه طباطبایی از سال 1306 در انتشاراتی مانند شفق قرمز و روزنامه ها نسل منتشر شده

محمد محیط طباطبایی در سال 1313 در شورای هزاره فردوسی سخنرانی ای با عنوان «ایمان دینی فردوسی» ایراد کرد و مورد توجه محققان و دانشمندان ایرانی و خارجی قرار گرفت.

وی در مدتی که در وزارت آموزش و پرورش و بعداً در وزارت فرهنگ مشغول به کار بود، به نوشتن مقالات پژوهشی ادامه داد که تعداد آنها در طول سالیان از مرز 1500 گذشت. آیکا طباطبایی به مدت چهار سال رایزن فرهنگی ایران در عراق، سوریه و لبنان بود. وی در خاطرات خود از این دوران از قولی که به ملک الشرعی بهار داده بود می گوید: «اگر اشتباه نکنم آخرین بار در سال 1349 به دیدار آن مرحوم در باغی در شمیران رفتم و به او قول دادم. . که در زمستان مقدمات سفر شاعر را به هندوستان که تازه رایزن فرهنگی شده بودم فراهم کردم، اما قبل از اینکه بتوانم موضوع را با مرحوم ابوالکلام آزاد در میان بگذارم و مقدمات را فراهم کنم، خبر رسید که بهار در جریان است. غم و اندوه برای همه آنها «استعداد و انرژی در راه انجام کار سیاسی که روح ندارد غرق و نابود می شود».

انتهای پیام

خروج از نسخه موبایل